تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

بررسی مظلومیت حضرت علی (علیه السلام) ؛ از غصب خلافت تا پس از شهادت

تاریخ انسانیّت، مظلومی چون امام امیرمؤمنان علی علیه السلام به خود ندیده است، اگر شرائط و اوضاع زندگانی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را همانگونه که بوده بررسی کنیم، این حقیقت برای همه مجسم خواهد شد. زیرا: او نخستین کسی بود که بعد از حضرت خدیجه کبری علیهم السلام به ندای آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و در همان ابتدای بعثت به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و اول کسی بود که به حضرت در نماز اقتدا کرد و تا چند سال تنها علی و خدیجه علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز می خواندند و «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» می گفتند.

شهادت حضرت علی (ع)

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین کسی بود که همه جا چون سایه همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و از حضرتش دفاع می کرد و جلوی آزار قریش و مستهزئین را می گرفت.او تنها کسی بود که در «یوم الانذار» به ندای مولایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و آشکار در برابر چهل نفر از بستگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و اعلان وفاداری کرد و در همان جا مورد تمسخر ابولهب ها قرار گرفت.امام امیرمؤمنان علی علیه السلام کسی بود که در «شعب ابوطالب» چون پروانه به دور شمع وجود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گشت و از آن بزرگوار پاسداری می کرد و تا سه سال این برنامه ادامه داشت.او تنها کسی است که در «لیله المبیت» به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوابید و بدون هیچ ترس و هراسی جانش را در خطر مرگ قرار داد، به امید آنکه جان جانان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصون بماند و پس از آن شب هم با تمام مردانگی و شجاعت در مسجدالحرام آمد و دیون پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ادا و امانت های مردم را برگرداند و عهود حضرت را وفا کرد و با فواطم (فاطمه زهرا، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر) رهسپار مدینه شد و در هجرت به مدینه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شریک و به وی ملحق گردید.او تنها کسی است که به جز غزوه تبوک در تمام غزوات پیامبر شرکت داشت و در هر صحنه نبردی که حاضر می شد، دشمنان به خود می لرزیدند و مسلمانان روح امید و پیروزی در کالبدشان دمیده می شد.حتی در بعضی از جنگ ها ده ها جراحت و زخم بر بدنش وارد شد، ولی در عین حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تنها نگذاشتد.

او تنها کسی بود که غزوه خندق در نبرد تن به تن با عمرو عبدود پیابر اکرم فرمودند برز الایمان کله الى الشرک کله‏».یعنى دو مظهر کامل ایمان وشرک با هم روبرو شدند و زمانی حضرت علی بر عمر بن عبدود پیروز شدند پیامبر فرمودند : «ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین‏».ارزش ضربتى که على در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است . او تنها کسی که پیامبر در جنگ خیبر فرمودند:فردا پرچم را به دست کسى مى‏دهم که خدا و پیامبر او را دوست دارند.افسران و فرماندهان عالیقدر اسلام در آرزوى نیل به چنین مقامى بودند.فرداى آن روز، پیامبر على را خواست و پرچم را به او داد و خدا در پرتو جانبازى على پیروزى بزرگى نصیب ما نمود.  امام امیرمؤمنان علی علیه السلام تنها کسی بود که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم بهترین زنان عالم، و فاطمه زهرا علیها السلام را به ازدواج او در آورد و ده ها بار او را به عنوان وزیر، جانشین و امام بعد از خودش به مردم معرفی کرد. او تنها کسی بود که روزى که قرار شد پیامبر با سران نجران به مباهله بپردازد، پیامبر دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و گفت: «اللهم هؤلاء اهلی‏»او تنها کسی بود که چندین آیه قران در شان او نازل شد ( آیه تبلیغ ,آیه اولو الامر , آیه ولایت , آیه مباهله , آیه اطعام و .... ) . اما حضرت علی (ع) مظلومیتی دارد به بلندای نام خودشان ....

 

 غصب خلافت :

بعد از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی (ع) مشغول غسل و دفن و کفن پیامبر شدند اما عده ای انگشت شمار جلسه ای در سقیفه بنی ساعده تشکیل دادند و حق مسلّم آن حضرت را که در غدیر خم از جانب خداوند توسط پیامبر اکرم (ص) ابلاغ شده بود غصب کردند و تمام امتیازات او را نادیده انگاشتند. مولا علی (ع) می فرمایند : «به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم; و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پیامبر; امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او بگردانند(و در جاى دیگر قرار دهند و باور نمى کردم) آنها آن را از من دور سازند! تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان... بود که با او بیعت کنند، دست بر روى دست گذاردم تا این که با چشم خود دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد(صلى الله علیه وآله) را نابود سازند..... (نهج البلاغه نامه 62). حضرت علی در جای دیگر می فرمایند :... رسول الله (صلى الله علیه و آله ) جان تسلیم کرد و سرش بر سینه من بود. جانش بر کف دست من جارى شد و من آن را بر چهره خود کشیدم ، غسل دادنش را عهده دار شدم و ملایکه یاران من بودند. سراى و بیرون سراى پر از ناله و زارى و ملایکه بود.دسته اى فرود مى آمدند و دسته اى فرامى رفتند، لحظه اى بانگ و فریادشان از گوش من نمى برید. بر وى درود مى فرستادند تا او را در مدفنش به خاک سپردیم . آرى ، در زندگى و مرگ چه کسى سزاوارتر از من به اوست ....(نهج البلاغه خطبه 188 )

هجوم به خانه حضرت علی (ع) :

مسعودی در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛ پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.».  هرگز کسی تصور نمی کرد که شخصیتی مانند حضرت علی - علیه السلام را به وضعی برای بیعت کردن با ابوبکر به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن وانتقاد نقل کند. وی در نامه خود به امیر المؤمنین - علیه السلام پس از یاد آوری مقاومت امام - علیه السلام در برابر دستگاه خلافت چنین می نویسد: ... تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده وهمچون شتر سرکش برای بیعت به طرف مسجد کشاندند.... امیر مؤمنان در پاسخ نامه معاویه، تلویحا، اصل موضوع را می پذیرد وآن را نشانه مظلومیت خود دانسته، می گوید:و گفتى که مرا چون شتر ، مهار در بینى کشیدند تا بیعت کنم . به خدا سوگند ، خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى . خواستى مرا رسوا سازى ، خود را رسوا ساختى . مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود ، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید ( نهج البلاغه نامه 28 )
امام علی (ع) علت عدم قیام خود را تنها بودن در این راه بیان می کند و می فرماید: بعد از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران به اطراف خود نگاه کردم یاری جز خانواده ندیدم پس راضی نشدم که آنها کشته شوند، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل شکیبایی نمودم. (نهج البلاغه،خطبه ۲۶ ). در جای دیگر آن حضرت علت عدم اقدام خود را این گونه بیان می کند: ” … امروز در شرایطی قرار دارم اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم ) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است ، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم ) خواهند گفت : از مرگ مى ترسد!(اما) هیهات پس از آن همه جنگ ها و حوادث سهمگین (این گفته بس ‍ ناروا است ). به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ ، از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است . اما من از علوم و حوادثى آگاهم که اگر بازگویم همانند طناب ها در چاه هاى عمیق به لرزه درآیید (نهج البلاغه،خطبه 5). در همین زمینه امام علی (ع) می فرماید: ” آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من به این امر چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند… پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود برخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا صبر پیشه کنم؟… پس از ارزیابی درست صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود”(نهج البلاغه خطبه 3 )

خانه نشینی حضرت علی (ع) :

بر اثر شرایط خاصی که ایجاد شده بود، حضرت علی(ع) مجبور شد به مدت 25 سال از صحنه اجتماع به طور خاصی کناره بگیرد و سکوت اختیار کند، آنحضرت در این مدت در جهادی شرکت کرد شمشیر در نیام کرد و به وظایف فردی پرداخت.این سکوت وگوشه گیری طولانی برای شخصیتی که در گذشته در متن اجتماع قرار داشت ودومین شخص جهان اسلام ورکن بزرگی برای مسلمانان به شمار می رفت سهل وآسان نبود. روح بزرگی، چون حضرت علی - علیه السلام می خواست که بر خویش مسلط شود وخود را با وضع جدید که از هر نظر با وضع سابق تضاد داشت تطبیق دهد.فعالیتهای امام - علیه السلام در این دوره در امور زیر خلاصه می شد:
  عبادت خدا، آن هم به صورتی که در شان شخصیتی مانند حضرت علی - علیه السلام بود; تا آنجا که امام سجاد عبادت وتهجد شگفت انگیز خود را در برابر عبادتهای جد بزرگوار خود ناچیز می دانست.
  تفسیر قرآن وحل مشکلات آیات وتربیت شاگردانی مانند ابن عباس، که بزرگترین مفسر اسلام پس از امام - علیه السلام به شمار می رفت.

از اعترافات عمر بن خطاب نسبت به علم حضرت علی (علیه السلام) است که گفته بود :« لولا علی لهلک عمر : اگر علی (علیه السلام) نبود عمر هلاک می شد.»

  پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل ونحل دیگر، بالاخص یهودیان ومسیحیان که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای تحقیق در باره اسلام رهسپار مدینه می شدند وسؤالاتی مطرح می کردند که پاسخگویی جز حضرت علی - علیه السلام، که تسلط او بر تورات وانجیل از خلال سخنانش روشن بود، پیدا نمی کردند. اگر این خلا به وسیله امام - علیه السلام پر نمی شد جامعه اسلامی دچار سرشکستگی شدیدی می شد. وهنگامی که امام به کلیه سؤالات پاسخهای روشن وقاطع می داد انبساط وشکفتگی عظیمی در چهره خلفایی که بر جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودند پدید می آمد.

  بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت ودر مورد آنها نصی در قرآن مجید وحدیثی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در دست نبود. این یکی از امور حساس زندگی امام - علیه السلام است واگر در میان صحابه شخصیتی مانند حضرت علی - علیه السلام نبود، که به تصدیق پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم داناترین امت وآشناترین آنها به موازین قضا وداوری به شمار می رفت، بسیاری از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاینحل وگره کور باقی می ماند.همین حوادث نوظهور ایجاب می کرد که پس از رحلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم امام آگاه ومعصومی به سان پیامبر در میان مردم باشد که بر تمام اصول وفروع اسلام تسلط کافی داشته، علم وسیع وگسترده او امت را از گرایشهای نامطلوب وعمل به قیاس وگمان باز دارد واین موهبت بزرگ، به تصدیق تمام یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، جز در حضرت علی - علیه السلام در کسی نبود.قسمتی از داوریهای امام - علیه السلام واستفاده های ابتکاری وجالب وی از آیات در کتابهای حدیث وتاریخ منعکس است.
  هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی وپاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد، امام - علیه السلام یگانه مشاور مورد اعتماد بود که با واقع بینی خاصی مشکلات را از سر راه آنان بر می داشت ومسیر کار را معین می کرد. برخی از این مشاوره ها در نهج البلاغه ودرکتابهای تاریخ نقل شده است.
  تربیت وپرورش گروهی که ضمیر پاک وروح آماده ای برای سیر وسلوک داشتند، تا در پرتو رهبری وتصرف معنوی امام - علیه السلام بتوانند قله های کمالات معنوی را فتح کنند وآنچه را که با دیده ظاهر نمی توان دید با دیده دل وچشم باطنی ببینند.

  کار وکوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان ودرماندگان; تا آنجا که امام - علیه السلام با دست خود باغ احداث می کرد وقنات استخراج می نمود وسپس آنها را در راه خدا وقف می کرد.

بعد از رسیدن به خلافت:

حضرت علی (ع) بارها از سستی یاران خود و فرمان نبردن از دستورات ایشان گله می کردند . در این قسم به چند نمونه از این موارد اشاره می کنیم :
* حضرت علی (ع) می‌فرمودند:آگاه باشید، سوگند به کسى که جان من در قبضه قدرت اوست ، که این قوم بر شما غلبه خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حق ترند، بلکه از آن روى که در یارى فرمانرواى خود، با آنکه بر باطل است ، شتاب مى ورزند و شما در اجراى فرمان من ، با آنکه بر حقم ، درنگ مى کنید. مردم از ستم فرمانروایان خود بیمناک اند و من از ستم رعیت خویش در هراسم . شما را به جهاد برانگیختم ، از جاى نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم ، نشنیدید، در نهان و آشکارا دعوتتان کردم ، پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید.حاضرانى هستید به مثابه غایبان و بندگانى هستید چون خداوندان . سخنان حکمت آمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهاى نیکو پندتان دادم هر یک از سویى پراکنده شدید. شما را به جهاد با تبهکاران فرا مى خوانم ، هنوز سخنم به پایان نرسیده ، مى بینم هرکس که به سویى رفته است ، آنسان که قوم ((سبا)) پراکنده شدند. به جایگاههاى خود باز مى گردید و یکدیگر را به اندرزهاى خود مى فریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجى راست مى کنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمان نزد من باز مى گردید. راست کننده به ستوه آمده و، کار بر آنچه راست مى کند دشوار گردیده .اى کسانى که به تن حاضرید و به خرد غایب ، هر یک از شما را عقیدتى دیگر است . فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانرواى شما، خدا را اطاعت مى کند و شما نافرمانیش مى نمایید و فرمانرواى آنان خدا را نافرمانى مى کند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم مى خواهد معاویه با من معاملتى کند چون صرافى که به دینار و درهم . دو تن از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد.اى مردم کوفه ، به سه چیز که در شما هست و دو چیز که در شما نیست ، گرفتار شما شده ام . اما آن سه چیز با آنکه گوش دارید، کرید و با آنکه زبان دارید، گنگید و با آنکه چشم دارید، کورید. و اما آن دو نه در رویارویى با دشمن ، آزادگانى صدیق هستید و نه به هنگام بلا یارانى درخور اعتماد. دستهایتان پر خاک باد، همانند اشترانى هستید بى ساربان ، که هرگاه از یک سو گرد آورده شوند، از دیگر سو پراکنده گردند. سوگند به خدا، گمان آن دارم که چون جنگ سخت شود و آتش پیکار افروخته گردد، از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید، آنسان که زن به هنگام زادن رانها از هم گشاید. در حالى که ، من از جانب پروردگارم حجتى و گواهى دارم و به راه روشن پیامبرم گام مى زنم . راه من راهى روشن است . آن را گام به گام مى پیمایم و چشم از راه برنمى گیرم تا به ورطه باطل نیفتم .(نهج البلاغه خطبه 96 )

* حضرت علی(ع ) آنگاه که لشکر به جنگ با شامیان بسیج مى کردند فرمودند:  ملول و دلتنگم از شما. از این همه سرزنشهایتان به تنگ آمده ام . آیا به عوض زندگى آخرت به زندگى دنیا خشنود شده اید؟ آیا ذلّت را جانشین عزّت خواسته اید؟ هنگامى که شما را به جنگ دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمهایتان در چشمخانه به دوران مى افتد، گویى که در لجّه مرگ دست و پا مى زنید و از وحشت آن هوش از سرتان پریده است . راه گفت و شنودتان با من بسته است و در پاسخ سخنانم ، حیرت زده و سرگردانید. دلهایتان چون دلهاى جن زدگان است و عقل از سرتان پریده است .در این روزهاى چون شب ظلمانى ، چگونه به شما اعتماد کنم ؟ که هرگز آن ستونى نبوده اید که بر آن تکیه توان داد. و یارانى توانمند نیستید که به هنگام نیاز، نیازى برآورید. همانند اشترانى هستید که چراننده آنها گم شده و چون از جانبى گرد آیند از جانب دیگر پراکنده شوند. به بقاى خداوند سوگند، که افروختن آتش جنگ را، چه نامناسب مردمى هستید. شما را مى فریبند و شما فریب دادن نتوانید. دشمن ، زمینهایتان را یک یک مى گیرد و به خشم نمى آیید. چشم دشمن همواره در شما مى نگرد و شما به خواب غفلت و بى خبرى رفته اید. به خدا سوگند، آنان که یکدیگر را واگذاشتند و یارى نکردند مغلوب شدند. پندارم که چون جنگ درگیر شود و کشتار به غایت رسد، چنان از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید که دیگر بازگشتى برایتان نباشد، بدانگونه که سر بریده دیگر به بدن نچسبد ( نهج البلاغه خطبه 34 )
* وقتى مى نگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار مى دهند و از جاى نمى جنبید، بر شما مى تازند و شما براى پیکار دست فرا نمى کنید، مى گویم ، که اى قباحت و ذلت نصیبتان باد! خدا را معصیت مى کنند و شما بدان خشنودید. چون در گرماى تابستان به کارزارتان فراخوانم ، مى گویید که در این گرماى سخت چه جاى نبرد است ، مهلتمان ده تا گرما فروکش کند و، چون در سرماى زمستان به کارزارتان فراخوانم ، مى گویید که در این سورت سرما، چه جاى نبرد است مهلتمان ده تا سورت سرما بشکند. این همه که از سرما و گرما مى گریزید به خدا قسم از شمشیر گریزانترید.اى به صورت مردان عارى از مردانگى ، با عقل کودکان و خرد زنان به حجله آرمیده ، کاش نه شما را دیده بودم و نه مى شناختمتان . این آشنایى براى من ، به خدا سوگند، جز پشیمانى و اندوه هیچ ثمره اى نداشت . مرگ بر شما باد، که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیم را از شرنگ غم لبریز کردید و با نافرمانیهاى خود اندیشه ام را تباه ساختید. تا آنجا که قریش گفتند:پسر ابوطالب مردى دلیر است ولى از آیین لشکرکشى و فنون نبرد آگاه نیست خدا پدرشان را بیامرزد! آیا در میان رزم آوران ، رزمدیده تر از من مى شناسند، یا کسى را که پیش از من قدم به میدان جنگ نهاده باشد؟ وقتى که من به آوردگاه مى رفتم ، هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و حال آنکه ، اکنون از شصت سالگى برگذشته ام .آرى ، کسى را که از او فرمان نمى برند چه راءى و اندیشه اى تواند بود ( نهج البلاغه خطبه 27 )

در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند.می فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». آن شب نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان.

* حضرت فرمودند : به خدا سوگند ، اگر با ایشان روبرو شوم ، من تنها باشم و آنها روى زمین را پر کنند ، نه باک دارم و نه هراس ، زیرا به آن گمراهیى که آنان در آن غرقه‏ اند و آن هدایتى که خود بدان آراسته ‏ام ، نیک آگاهم . و از جانب پروردگارم با یقین همراهم . من به دیدار خداوند و ثواب نیکویى که مرا ارزانى دارد ، امید بسته ‏ام و منتظر آن هستم .ولى اندوه من از این است که مشتى بیخردان و تبهکاران این امت حکومت را به دست گیرند و مال خدا را میان خود دست به دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گیرند و با نیکان در پیکار شوند و فاسقان را یاران خود سازند . از آنان کسى است  که در میان شما حرام مى‏ نوشد ، حتى بر او حد اسلام جارى شده و کسى است که تا اندک مالى نستد به اسلام نگروید . اگر نه از حکومت اینان بر شما بیم داشتم ، هرگز شما را بر نمى‏انگیختم و سرزنش نمى ‏کردم و فرا نمى ‏خواندم و تحریضتان نمى‏نمودم ، بلکه تا سر بر مى‏تافتید یا سستى به خرج مى‏دادید ، رهایتان مى ‏کردم . آیا نمى‏بینید سرزمینهایى را که در تصرف داشتید ، نقصان یافته و شهرهایتان ، یک یک ، فتح مى ‏شود وکشورهایتان از دست مى ‏رود و بلادتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است . روى به رزم دشمنانتان نهید . خدایتان بیامرزد . در خانه‏ ها درنگ مکنید که به ستم گرفتار خواهید شد و به خوارى خواهید افتاد و نصیبتان اندک خواهد شد . مردان سلحشور همواره بیدارند که هر که خود به خواب رود ، دشمنش به خواب نرفته است ( نهج البلاغه نامه 62 )

* حضرت (ع ) فرمود:خبر یافتم که بسر بر یمن غلبه یافته ، به خدا سوگند، پندارم که این قوم بزودى بر شما چیره شوند. زیرا آنها با آنکه بر باطل اند، دست در دست هم دارند و شما با آنکه بر حق هستید، پراکنده اید. شما امامتان را، که حق با اوست ، نافرمانى مى کنید و آنان پیشواى خود را با آنکه بر باطل است فرمانبردارند.آنان با بیعتى که با پیشواى خود کرده اند، امانت نگه مى دارند و شما خیانت مى ورزید. آنان در شهرهاى خود اهل صلاح و درستى هستند و شما اهل فساد و نادرستى . به گونه اى که اگر قدحى چوبین را به یکى از شما سپارم ، ترسم که حلقه ها و تسمه آن را بدزدد. بار خدایا، من از اینان ملول گشته ام و اینان از من ملول گشته اند. من از ایشان دلتنگ و خسته شده ام و ایشان از من دلتنگ و خسته شده اند. بهتر از ایشان را به من ارزانى دار و بدتر از مرا بر ایشان برگمار. بار خدایا، دلهایشان آب کن ، آنسان که نمک در آب . به خدا سوگند، دوست دارم به جاى انبوه شما، تنها هزار سوار از بنى فراس بن غنم در فرمان داشتم :هنالک لو دعوت اتاک منهم/فوارس مثل ارمیة الحمیم: «اگر آنان را فراخوانى ، به یکباره ، سوارانى چون ابرهاى تابستانى مى تازند و به سوى تو مى آیند». ( نهج البلاغه خطبه 25 )

* فرمودند :اما بعد . مصر گشوده شد و محمد بن ابى بکر ( رحمه الله ) به شهادت رسید . پاداش او را از خداى مى ‏طلبم . محمد ، فرزندى بود نیکخواه و کارگزارى بود کوشنده و شمشیرى بود برنده و رکنى استوار بود در برابر دشمن . مردم را تحریض کردم که بدو پیوندند و ، بیش از آنکه حادثه در رسد ، یاریش کنند . آنان را پنهان و آشکارا فراخواندم و باز فراخواندم ، بعضى به اکراه آمدند و برخى بهانه‏ هاى دروغ آوردند و شمارى در خانه ‏هاى خود نشستند و ما را فرو گذاشتند . از خدا مى‏ خواهم که بزودى از ایشان رهاییم دهد . به خدا سوگند ، اگر نه این بود که همه آرزویم به شهادت رسیدن است ، به هنگام رویارویى با دشمن و اگر نه دل بر مرگ نهاده بودم ، خوش نداشتم که حتى یک روز هم در میان اینان بمانم یا در روى ایشان بنگرم. (نهج البلاغه نامه 35 )
پس از شهادت حضرت علی:
معاویه که پس از شهادت امیرمؤمنان (ع) (در سال 40 هجری) کاملاً بر اوضاع مسلط شده بود،تصمیم گرفت با ایجاد تبلیغات و شعارهای مخالف،علی (ع) را به صورت منفورترین مرد عالم اسلام!! معرفی کند.او برای این کار، از یک سو ، دوستداران و پیروان امیرمؤمنان (ع) را زیر فشار قرار داد و با زور شمشیر و سر نیزه از نقل  فضایل و مناقب امیرمؤمنان (ع) بشدت جلوگیری کرد و اجازه نداد حتی یک حدیث، یک حکایت، و یا یک شعر در مدح حضرت علی(ع) نقل و گفته شود.و از طرف دیگر،برای آنکه چهره ی درخشان علی (ع) را وارونه جلوه دهد، محدثان و جیره خواران دستگاه حکومت اموی را وادار نمو احادیثی بر ضد علی (ع) جعل کنند ! و از این رهگذر احادیث بیشماری جعل شد و در میان مردم شایع گردید !معاویه به این هم اکتفا نکرد،بلکه دستور داد در سراسر کشور پهناور اسلامی در روزهای جمعه بر فراز منابر،لعن و دشنام علی (ع) را ضمیمه ی خطبه کنند !این بدعت شوم،رایج و عملی گردید و در  افکار عمومی اثر بخشید و به صورت امر ریشه داری در آمد به طوری که کودکان با کینه ی علی(ع) بزرگ شدند و بزرگتر ها با احساسات ضد علی (ع) از دنیا رفتند !بعد از معاویه،خلفای دیگر اموی نیز این روش را ادامه دادند و این بدعت تا اواخر سده ی اول هجری که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید،ادامه داشت.عمربن عبدالعزیز پس از رسیدن به خلافت طی بخشنامه ای دستور داد که در منابر به جای لعن علی (ع) آیه ی :« إِنَّ اللَّـهَ یَأْمُرُ‌ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْ‌بَىٰ وَیَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ‌ وَالْبَغْیِ  یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُ‌ونَ » تلاوت شود.


شهادت حضرت علی (ع)

علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود.در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». 

شهادت حضرت علی (ع)

ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است».گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند». امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» به مسجد آمدند. رسم حضرت این بود که اذان می‌گفتند. آن روز هم خود امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» اذان صبح را گفتند و از مأذنه پایین آمدند. رکعت اوّل نماز بود که ابن ملجم ملعون شمشیری بر فرق مبارک حضرت زد؛ شمشیری که چندین روز آن را در زهر گذاشته بود.حضرت، دو روز در بستر بودند و در 21 رمضان سال 40 هجری به شهادت رسیدند. چون هنگام احتضار آن حضرت فرا رسید به حسن و حسین علیهما السلام فرمود: «چون من از دنیا رحلت کردم مرا بر تختی گذارید و بیرون آوریدم و عقب تخت را بردارید و جانب پیش آن را به حال خود بگذارید، که آن جانب خود برداشته می شود و مرا ببرید به غریین (نجف اشرف)، پس در آن جا سنگ سفیدی خواهید دید، در آن سنگ قبر مرا بکنید به تخته ای می رسید، مرا در آنجا دفن کنید.شیخ مفید در کتاب «الارشاد» آورده است که: قبر آن حضرت بنا به وصیتی که نموده بود، مخفی ماند تا سقوط دولت بنی‌امیه که دشمنی و کینه‌ورزی شدیدی نسبت به آن حضرت داشتند و چون قدرت به دست بنی‌عباس افتاد، در زمان امامت امام صادق ـ علیه‌السلام ـ توسط آن حضرت قبر مطهر جد بزرگوارش آشکار شد


منابع : کتاب  400 داستان از مصائب حضرت علی (ع) ؛استاد عباس عزیزی
کتاب زندگینامه امام محمد باقر (ع) ؛ دانشگاه آزاد اسلامی

کتاب فروغ ولایت ؛ آیت الله جعفر سبحانی

کتاب نهج البلاغه ؛ ترجمه محمد دشتی 

کتاب مظهر حق ؛ آیت الله مظاهری

http://mouood.org

http://www.erfan.ir

http://www.aviny.com

http://www.hawzah.net

http://ketaab.iec-md.org

http://www.almazaheri.ir

http://www.rasekhoon.net

http://fariimah.blogfa.com

http://www.wikiporsesh.ir

http://www.rasoolnoor.com
نظرات 5 + ارسال نظر
نادم سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:13 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

هر جا که باشی میتونی صدای پای عشق رو بشنوی
باید بری رو موجش ، قد تاپ تاپ قلبت
اونوقت ، اگه بتونی تیکه های قلبها رو بهم بچسبونی میتونی آخر عشق رو هم ببینی .
میدونم اگه به اندازه ی لحظه ای تو هر قلبی زندگی کنم میتونم عاشق ترین عاشق دنیا بشم
به فرشته ها بگو که درها رو باز کنن
فرشته هایی که تو قلبها زندگی میکنن
فرشته ی تو
فرشته ی او
فرشته های ساکن تمام قلبهای دنیا ......
من می خوام عاشق ترین عاشق دنیا بشم
عاشق همه ی مردم دنیا .........

ممنون از حضورو و نظرتون
یا علی

قلم دانش آموز چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.ghalamedanehamooz.blogfa.com

سلام. خسته نباشید

مطالب خوبی داشتید
موفق باشید

یاعلی

علیک سلام
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

حسین جمعه 7 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:56 ق.ظ http://freebooks24.ir/

اگر موافق تبادل لینک هستید، ما رو با عنوان "دانلود کتاب" لینک کنید و خبر بدید تا سریعا لینکتون کنیم.

اگر هم کتاب تخصصی احتیاج دارین، از طریق فرم تماس یا بصورت کامنت اطلاع بدید تا سریعا کتاب رو پیدا کنیم و تو سایت بصورت رایگان بزاریم (فقط کتاب های فارسی به دلیل حمایت از ناشرین و نویسندگان داخلی به هیچ وجه گذاشته نمیشه)

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

بهمنیار شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 05:14 ب.ظ http://bahmaneyar.blogfa.com

ولادت ولیّ خدا در خانه خدا مبارک باد

دین خدا کامل شد و ولیّ خدا در خانه خدا دیده به جهان گشود تا بار رسالت نبوی تمامی انبیاء الهی به سر منزل مقصود برسد، امامتِ دوازده خورشید و آینده انسان و تاریخ، به دست های یداللهی این نوزاد مبارک سپرده شد، تا در سایه عدالت و محبت بی‏ دریغش جهان به آرامش برسد، راه راست نمایان و حُبِ علی علیه السلام سر آغاز همه خوبی ‏ها شد.
نقطه عطفی در تاریخ بشریت بوجود آمده بود، نوزادی که در نسل ابراهیم خلیل(ع) ریشه دارد در خانه کعبه متولد شده تا دنیای کهنه را از دنیای جدیدش جدا کند، جهان به لحظه حساس تاریخ خود رسیده است، مردی برگزیده از طرف خداوند لازم بود تا قرآن را در وجود خویش تجسم دهد، و عدالت را در همان سطحی که خدا خواسته در وجود خویش متجلی کند، تا این صلاحیت و شایستگی را داشته باشد که بگوید من قران ناطقم.
خداوند همانگونه که دریا را بر موسی(ع) شکافت و همانگونه که به حضرت مریم(س) فرمان داد تا از خانه خدا از بیت المقدس خارج شود تا تولد حضرت مسیح(ع) معجزه ‏اى بزرگ باشد، فاطمه بنت اسد(س) را به درون خانه خود فرا خواند تا این تحول را جاودان سازد.
یا فاطمه بنت اسد(س) هم اکنون کعبه از شوق حضور طفل تو سینه خواهد شکافت تا عظمتِ کودک تو را تحویل آفرینش دهد، عظمت کودک تو آسمان ‏ها را به زانو در خواهد آورد، چرا که او کامل کننده دین احمد و سنگ صبور محمد(ص) است، کسی که بیابان‏ های خشکِ ظلم و تبعیض را به سر سبزترین باغ‏ های عدالت پیوند خواهد زد.
به یک باره سنگ های خارای دیوارهای بیت العتیق کعبه از شوق حضور نوزاد آغوش گشودند، دیوارهای خانه کعبه که مرکز عالم و کانون سکون زمین است با لبخندی لب باز کردند و نام علی (ع) را همچون کلامی مقدس بر زبان آوردند، فاطمه بنت اسد(س) به درون خانه خدا فراخوانده شد تا زیباترین تولد تاریخ بشریت، به نام مبارک حضرت على علیه السلام ثبت شود، کسی که سرفراز ترین قله معرفت است و به مریدانش می آموخت رفعت یک انسان در آزادگی اوست.
و ای مولای ما، تو به دنیا آمدی از خانه ای که صاحبش، تو را برای شگفتی تمام کائنات آفرید، گویا صاحب این خانه، بیش از همه با تو نرد عشق می باخت که آغاز ماجرایت را از قلب خانه خویش رقم زد.
خوش آمدی ای نطق بلیغ توحید، نگاه کن که احمد چگونه دلگرمِ آمدن توست، چگونه لبخند شکر بر لبان مبارکش نشسته است و ذوالفقار، بی تاب رخسار تو، به آتیه ای می اندیشد که چون عصای موسی، در دستان قهرمان تو اعجاز کند و اسطوره بیافریند، تا خروش رعد آسای ذوالفقارت در بدر و اُحُد حماسه بسراید، در خندق تمامی اسلام در برابر تمامی کفر بایستد و در فتح خیبر آسمان و زمین را به تحسین وادارد.
ای مرد روزهای سخت در راه، حضرت موسی(ع) هارون را داشت و باز در غربت بود، ای یاور رسول خاتم، حضرت محمد(ص) اما تو را داشت که بت های کفر را به خاک نابودی می کشاند، محمد(ص) تو را داشت که کعبه را از هر چه لات و عزی بود می تکاند و پرچم توحید را بر بامش برمی افراشت، ، موسی(ع) اگر تو را داشت سامری قبیله اش را فریب نمی داد و بنی اسرائیل را گوساله ای زرین از خود بی خود نمی کرد.
سلام بر اسم بی شباهتت، که مظهر العجائب هستی و تلفظ معجزه وار نامت، تمام شیاطین زمانه را به ستیز فرا می خواند، نامت شمشیر وحی آمیزی است که فاتحانه حق را در دل ها حاکم می کند، عظمتِ نامت، تمام قیل و قال های عبث را به سکوت وامی دارد، تا خود بر تمام صداها و کلام ها فرمانروایی کند.
دلاوران عرب را خبر کنید تا پیش پای این مرد فردای جهاد زانو به زمین نهند، شمشیرهای خفته در نیام را بگویید، فردایی نه چندان دور، باید رشادت را نزد شمشیر این نوزاد، از نو درس گیرند.
علی(ع) ، نامی که هیچ مسلمانی نمی تواند از کنارش بی تفاوت عبور کند، این کودک گنجینه بی بدیل خلقتی شد که اگر میلاد مبارک این کودک نبود، مؤمنان پس از رسول اکرم (ص) ناشناخته می ماندند، قرآن از پراکندگی به یکپارچگی نمی رسید، حق برای چند صباحی مهلت خودنمایی پیدا نمی کرد و هیچ مصداقی برای حکومت عدل پدید نمی آمد.
در زمانی که پادشاهان با لشکر کشی ها و شمشیرها سرزمین ها را فتح می کردند، دوست خدا در خانه خدا متولد شد، تا از بالای منبر دلها را فتح کند، تا صداقت نوح در زبان، ایمان ابراهیم در دل، شهود موسی در بیان، قدرت عیسی در نفس و نور محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در وجود خویش تجسم دهد و تمام پرسش های بی پاسخ خلقت را به پاسخ ایستد.
مولود کعبه در روز جمعه که برای عرب حُرمت دارد و در ماه رجب که از ماههای خاص و پُر برکت خداوند است، از درون کعبه پا به عرصه وجود گذاشت، تا همگان را به پرستش خدای کعبه فراخواند، و پرچم‏های ضلالت را از فراز کعبه بر زمین افکند، کسی که اگر شمشیرش نمی بود اساس اسلام استوار نمی ماند.
علی(ع) لبریز از علم، عزت، عدالت، سخاوت، شجاعت، زُهد و صراط مستقیم است و ذوالفقار، برترین حدیث مردانگی و نهج البلاغه گویاترین مرتبه ایمان و علم اوست و هم چنان نام نامیش مایه امید و نویدِ شیعیان و محبانش است.
ای کمال تولد انسان، سکوت25 ساله تو بلندترین فریاد تاریخ بود که طنین اش هنوز هم ردپای مظلومیت و عدالتت را در بستر تاریخ منعکس می کند، و ما برای تو می نویسیم، ای مظهر رسالتِ تاریخیِ تمامی پیامبران، و جوهر همهِ انقلاب‌ های توحیدی، تمام واژه ‏ها از توصیف عظمت تو عاجزند، تمام عقل‏ ها از درک بزرگی ‏ات قاصر و تمام قلم ها ناتوان، وقتی خلافت خدا را شبگرد کوچه پس کوچه ‏های کوفه می بینند که در پی بینوایان است تا شادی را بین کودکان یتیم تقسیم کند.
ای روزگار، لحظه ای پرده از راز خویش بردار، بگذار این همه مردمان غافل سردرگم بدانند، مردی که شب ها، نان بینوایان شهر را بر دوش می کشد، و سفره هایشان را به بزم رونق می بَرَد، همین کودک معصومی است که روزها به طمع بیت المال، عدالتش را سرزنش می کنند و در تنگناها و فتنه ها تنهایش می گذارند، بگذار بدانند مردی را که برای جنگ های ناخواسته، بی دلیل سرزنشش می کنند، همین سایه معصومی است که شب ها، درِ خانهِ بیوه زنان و یتیمان کوفه و مدینه را می کوبد تا لبخند شادی بر رخسار کودکان گرسنه بنشاند.
امام علی(ع) امیر بود نه آن گونه که بر تخت پادشاهی بنشیند و تاج بر سر گذارد، نه آن گونه که رعب در قلب مردمان بیفکند، او ولایت آسمان و زمین را در دست داشت و بر دل ها حکم روا بود، گماشته خداوند بر زمین، نگهبان خاک و حجت پروردگار بود، او هرگز برای فرمان روایی خود اسباب و بهانه دنیوی نخواست، همواره پا بر جای پای رسول خدا نهاد و هیچ کس در عمل کردن به قرآن از او پیشی نگرفت، مولای ما از زمان حضرت آدم تا زمانی که اسرافیل در صور بدمد برترین صلوات ها و درودهای خداوند بر تو باد.
از کودکی نامت را برای برخاستن و ایستادگی آموختیم، و تا تا زنده ایم، هستی دنیا و آخرتمان در پناه همین یا علی‏ گفتن هایمان گره خورده، نمی ‏دانیم آن زمان که بر کوثر ایستاده‏ ای و شیعیانت را سیراب می ‏کنی، باز هم یا علی گفتن های ما را، چاره شفاعت مان میکنی؟ یا علی گفتن های ما، تا واپسین لحظه‏ زندگی ماست، ببخش ما را آقا جان، چیز دیگری نداریم که به آن شفاعت تو را بطلبیم، پس ای پروردگار و ای خالق جهان، بزرگی و عظمت فقط از آن توست، و همان‏ گونه که بر ما منت نهادی و ما را از شیعیان حضرتش قرار دادی، پس به شفاعتش ما را ببخش که سخت محتاج بخشش و لبریز از استجابت توایم ای مهربان ‏ترین مهربانان.
میلاد خجسته، پُر برکت و سراسر نورِ مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی (ع) آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت بر عاشقان و رهروان راهش و به حضرت ولی عصر(عج الله تعالی) و بر همه مردم ایران و مسلمانان جهان و بر مقامِ رهبر مسلمانان جهان امام خامنه ای(حفظ اله) مبارک باد، فرا رسیدن روز پدر بر همگان مبارک باد.

میسر نگردد به کس این سعادت به کعبه ولادت به مسجد شهادت

بهمنیار http://bahmaneyar.blogfa.com/post-487.aspx

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

بهمنیار شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 05:15 ب.ظ http://bahmaneyar.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت فاطمه (س) مصمم برای شهادت در تکلیفی الهی

ای سرور و سیده دو عالم یا فاطمه الزهرا (س) در همین روزها بود که زیرفشار سخت و ضربات روحی و جسمی شدید و پی در پی، بدن و روح شما را مورد هجوم ساخته بود، و شما در هم شکسته و بیمار گشته بودید، و حزن و اندوه بر هستی تان فرو رفته بود.
یا فاطمه جان (سلام اله علیها) چگونه تو را زخم زدند که رخ از تمام اهل زمین پنهان کردی و فرمودی شبانه و پنهان دفن شوی، شهر مدینه، چه مدینه ‌اى بود که توانست چنین مصیبتى را تاب آورد و در هم نشکند، مگر نه شما والاترین محبوبه خداوند بودی، مگرنه رضاى خداوند در گرو رضایت شما بود، و غضب خداوند در گرو خشم شما، مگر نه شما رازآفرینش زن بودید و بهانه خلقت نسوان، مگر نه شما پاره تن پیامبر بودید و عزیز مسلم خداوند اعلا؟.
یا فاطمه (س) صبر لایتناهى خدا در جانکاه ‌ترین حادثه آفرینش در سوگ تو به تجلى نشسته است، یا زهرای مرضیه (س) ، شهادت می دهیم پس از رحلت پدر بزرگوارت، رسول خدا (ص) آنچه ندیدى آرامش بود و آنچه نیافتى مجالى براى فریاد زدن.
و چه حسرتی بزرگ‏ تر از بازماندن از محبت حضرت فاطمه زهرا (س) که رسول خدا(ص) خشم او را خشم خدا می ‏داند، و خشنودی او را خشنودی خدا، حضرت فاطمه (س) سکوتش برای خدا بود، فریادش برای خدا بود، لبخند و خشمش، صلح و قهرش همه و همه برای خدا بود.
اگر خداوند حضرت فاطمه (س) را برای آن مقطع زمانی پس از وفات رسول خدا (ص) انتخاب نکرده بود، و مبارزات آن بانوی بزرگ دو عالم، علیه غاصبان خلافت نبود،اسلام ناب تداوم نمی ‏یافت، سلامت دین و اصالت اسلام، در خطر جدی قرار می ‏گرفت، امامت و رهبری معصوم برای همیشه از میان می ‏رفت و ره‏ آورد رسالت نابود می ‏گشت.
برای ارزیابی نتیجه مبارزات حضرت زهرا (س) باید برای نسل امروز روشن شود،مگر مهاجمان چه می ‏خواستند؟ باید احتمالات یاد شده و اهداف اصلی و عمق توطئه برملا شود، که چقدر غاصبان خلافت توانستند به اهداف خود برسند، و فاطمه (س) چقدر با اهداف شوم آنان آشنا بود، چگونه با آنها به نبرد برخاست، و سرانجام کدامیک پیروز شدند؟ حضرت فاطمه(س) یا غاصبان خلافت ؟.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در بیت نبوت بزرگ شده بود، و در دوران ده ساله حکومت اسلامی در کانون اصلی حوادث مهم سیاسی و اجتماعی مدینه قرار داشت، و با تیزبینی و هوشیاری فوق العاده خود، تمامی جریانات آشکار و پنهان را می شناخت، ازویژگی های افراد مؤثر نیز آگاهی کامل داشت، از یک سو پدر گرامی اش، رسول خدا (ص)را دیده بود، که برای تداوم صحیح حکومت اسلامی و بالندگی و رشد آن، تدابیر مختلفی می اندیشید، و زمینه سازی های لازم را برای امامت امیرمؤمنان حضرت علی (ع) فراهم می آورد، و از سوی دیگر، شاهد نگرانی های رسول خدا (ص)، و یاران نزدیک وی از وجود جریانات مخفی و مرموز در بطن جامعه بود، که در صدد بودند با دستیابی به قدرت، مسیرحکومت اسلامی را تغییر دهند.
ره‏ آورد مبارزات حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) باید بهتر روشن گردد،زمانی که مغضوب شدگان به خانه وحی حمله کرده و درب خانه را به آتش کشیده بودند،تنها مدافع حیدر که پا به میدان گذاشت، معصومه بود، حافظ قرآن بود، بزرگ بانوی جهانیان بود، آگاه به مسائل سیاسی و روشهای استعماری کودتاگران بود، و همه‏ آنها را به بن بست کامل کشانده بود، و راه چاره‏ ای جز رسوائی برای آنان باقی نگذاشته بود، حضرت فاطمه (س) کاری کرد که غاصبان خلافت با دست خویش ماسکهای دروغین و متظاهرانه خود را کنار زدند.
در آن لحظه ‏های حساس، که به خانه حضرت علی (ع) حمله کردند، تا خانه را آتش بزنند، نقش حضرت زهرا (س) و نقش آفرینی کوثر قرآن روشن می ‏شود، غاصبان خلافت فکر همه چیز را کرده بودند، گفتند دو راه بیشتر وجود ندارد، یا علی (ع) دست به شمشیر می برد، عده ای زیادی را می کشد، بعد خودش هم کشته می شود، یا بیعت را قبول می کند، راه سومی برای علی (ع) وجود نداشت.
حضرت فاطمه الزهرا (س) با عرفان و معنویتی که از پیامبر و قرآن دارد، باصبر و تحملی که از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به یادگار گرفته است، با جسارت و شجاعتی که از علی علیه‏ السلام آموخته است، در برابر یورش ‏و هجوم آنان می‏ ایستد، و در حالیکه مقابل شمشیر برهنه‏ دشمن ایستاده است، از ولایت دفاع می ‏کند و امام را نجات می ‏دهد.
در حالیکه حضرت على (ع) مأمور به سکوت بود، حضرت على (ع) که شمشیر را درنیام پسندیده بود، ولی دشمنانش که احزاب شکست خورده‏ دیروز بودند، مصمم به گرفتن خلافت ‏بودند، کودتاگران سقیفه قدرت را به دست گرفته و از انجام هیچ خلافی پروا نمی ‏کردند، و امام نیز مأمور به سکوت بود هر گونه برخورد به صلاح اسلام نیست پس چه باید کرد؟.
هر لحظه تهاجم و یورش امکان ‏پذیرتر می شود، حالا چه کسی باید از حریم ولایت دفاع کند؟ چه کسی باید از امامت، ولایت و حرمت اهل ‏بیت پیامبر (ص) دفاع و حمایت کند؟ چه کسی و با چه مقام و ارزشی باید در برابر فتنه ‏ها و آن همه تهاجمات بایستد، و قامت خم نکند؟ چه کسی باید نقاب از چهره‏ مدعیان دروغین اسلام و ایمان بردارد؟ و ماهیت احزاب شکست خورده دیروز، و مهاجمان بی ‏پروای امروز را افشا کند؟ و ثابت کند که آن همه ادعاها و شعارها تظاهری بیش نیست.
سران کودتاگر سقیفه می ‏دانستند که آتش زدن و لگد زدن و سقط جنین و شهادت دخت پیامبر (ص) در میان آن همه مردمانی که به تماشا آمده اند برای آنها بسیار گران تمام می ‏شود، نمی خواستند ماهیت نفاق ‏گونه خود را به همگان نشان بدهند، خیلی تلاش کردند این کار را نکنند، سیلی و شلاق زدن به دختر پیامبر اسلام (ص) که ده‏ها حدیث و روایت و سوره در فضیلت او، و در میان مردم انتشار دارد یک خودکشی سیاسی بود.
ابتدا انواع تهدیدها کردند، فایده‏ ای نداشت، هیزم برای آتش زدن درب خانه آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت و حضرت فاطمه (س) مصمم برای شهادت، در تکلیفی الهی، در دفاع از امام زمانش، و برای برپایی امامت و زنده کردن غدیر خم، در برابرمهاجمان محکم ایستاده است، درب خانه را آتش زدند و درب نیم سوخته را بر اندام اوکوبیدند، و در بین در و دیوار و با ضربت ‏های وحشتناک، محسن او را شهید کردند، وحضرت فاطمه (س) تا وقتی بیهوش نشده بود و به زمین نیافتاده بود، دفاع را ادامه میداد، و هر بار که آن بزرگ بانوی دو عالم، امام را به سوی خود می‏ کشید، دهها نفراز روبهان سیاه دل بر زمین می ‏ریختند، و آبروی نداشته سردمداران رو سیاه سقیفه،یکجا لگد مال می‏ شد، که چطور یک زن در برابر آن خناسان، چون شیر می ایستد، و امام خود را از دست آن همه مهاجم بی ‏پروا و بزدل نجات می دهد.
این واقعه را همه دیدند، تاریخ ‏نویسان در کتب تاریخ نوشتند، و بینندگان در شهرها و دیار آن روز نقل می ‏کردند، در تمام مدینه و شهرهای اطراف این خبر برق‏ آسا بگوش همگان رسید، همه فهمیدند سران کودتاگر سقیفه، چند روز بعد از وفات پیامبر اسلام (ص) دست به شمشیر و شلاق بردهاند، دخت گرامی اش را کتک زده اند و بچه اش را سقط کرده اند، و درب خانه اش را آتش زده اند و باعث شهادت آن بانوی گرامی شده اند.
فاطمه (س) با پهلوی شکسته و دردهای جانکاه پس از سقط جنین، و بازوی ورم کرده باز هم دست از دفاع برنداشت، وارد مسجد شد و تهدید به نفرین کرد، و هشدار داد که امام را به سلامت به منزل می رساند و این کار را انجام داد.
حضرت فاطمه (س) خط جدیدی را ظاهر نمود، و نگذاشت خلافت بر پاشنه صحیفه سازان و سقیفه پردازان بگردد، و یاران واقعی علی (ع) در گمراهی بمانند، لذا جریانی را ظاهر کرد که قداست دروغین خلیفه های اول و دوم را زیر سوال برد، چرا که آنها بامقدس ترین زن در جهان اسلام رو به رو شدند، حضرت فاطمه (س) با شهادت خود و فرزندحامله اش، خیانت آنان را برملا کرد، و خط امامت و ولایت معصوم (ع) را پایه گذاری کرد.
از این به بعد بود که مسلمانان راه واقعی اسلام ناب را پیدا کردند، و این اساسی ترین کار حضرت فاطمه (س) بود، دیگر سلمان، اباذر، عمار و همه یاران علی (ع)حیران نبودند که باید چکار کنند و جایگاه حضرت علی (ع) و امامان بعد از او تثبیت شد، و حضرت فاطمه (س) اولین شهید راه امامت گشت.
این چنین بود که حضرت فاطمه (س)، در چهره بزرگترین حامى و پشتیبانی ازامام مظلوم خویش ظاهر شد، و سند حقانیت امیرالمؤمنین (ع) و مظلومیت آن بزرگوار را با خون خود و مُهر زد و ابدیت بخشید.
حضرت زهرا (س) مى ‏خواست با طرح این سؤال در اذهان مردم، که چرا تنها یادگار رسول خدا (ص)، قبرش را پنهان نموده است، آنان را به فکر وادارد، تا خود به دنبال جواب رفته و مسببین اصلى را بیابند، از همین روست که مى ‏بینم برخى، برخى دیگر را ملامت مى ‏کردند که تنها دختر پیامبر رحلت کرد و با خلفا قهر کرد و به هیچکدام از آنان اجازه حضور در دفن و نماز نداد، و حتی قبرش را هم از آنان پنهان نمود.
حضرت فاطمه سلام ‏اللَّه ‏علیها نمى ‏خواست دشمنانش، که دشمنان خدا و رسولش بودند، بر سر مزارش نماز بخوانند و بدین وسیله عوام‏ فریبى کنند، این مسئله آن قدر بر خلفای غاصب سنگین و گران آمد و از عواقبش بیم داشتند، که به خواست عُمر،تصمیم گرفتند چهل قبر را نبش قبر کنند، تا قبر حضرت زهرا س) را پیدا کرده، و برجنازه‏ اش نماز بگذارند، که از هیبت و فریاد تهدید حضرت على علیه ‏السلام ترسیدند، و ازبیم فتنه‏ اى بزرگتر پا عقب کشیدند.
امروزه توجه ویژه به سیره و مقام حضرت صدیقه‌ کبری (سلام الله علیها) به آن جهت بسیار مهم است، که حضرت فاطمه الزهرا (س) ما را به تاریخ مردمی در هزار وچهار صد سال قبل می برد که نتوانستند در زیر سایه‌ اسلام واقعی، سرنوشت خود راتعیین کنند و حضرت زهرا (س) با اعتراض ‌های خود به وضعی که بعد از رحلت رسول خدا(ص) پیش آمد، ما را متوجه شرایط تاریخی آن زمان نمودند، و حقایق تاریخی آن زمان رابا شهادت خود و فرزند گرامیشان، برای همیشه تاریخ روشن و زنده ساختند، و توطئه غاصبانه خلافت را افشا کردند.
می ‏بینیم که در مقابله با مهاجمان، فاطمه سلام اله علیه، به همه اهداف خود رسید، و مخالفان مهاجم و بی ‏آبرو، رسوای خاص و عام شدند، آن بانوی بزرگوار توانست، ماهیت شرک و نفاق را در نمایش ماندگار تاریخ به همگان نشان دهد، و قانونی بودن حکومت ابوبکر را زیر سؤال ببرد، و به بهترین شکل ممکن از حریم ولایت دفاع کند، و راه رسالت را تداوم ببخشد، و با سفارش به پنهان کردن مزار خود، منتظران فرصت را برای همیشه تاریخ تا ظهور حضرت مهدی (عج) رسوا کند.
فاطمه (س) فدا شد تا اسلام و عترت زنده بماند، محسن خود را در خط مقدم تقدیم خدا کرد، تا علی علیه ‏السلام و امامت پایدار بمانند، کتک خورد تا به اسلام و قرآن لطمه ‏ای وارد نشود، و ارزشهای اسلامی مسخ نگردد، یا فاطمه جان (س) ای بزرگ بانوی دو جهان، در راه دفاع از امامت صورتت را کبود کردند و پهلویت را شکستند، ولی نتوانستند عزمت را در دفاع از عترت پیامبر بشکنند، آنها فقط توانستند خشم خدا رابرای خود بخرند.
یا فاطمه (س) چه ظلم‌ها که بر تو نرفته بودو چه حقایقى که در مقابل دیدگان تو تحریف نشده بود، و تو ای حبیب و دخت گرامی پیامبر خدا (ص) چه خوب که این اعتراض افشاگرانه را بر پیشانى تاریخ حک کردى، و دشمن را بر کرسى رسوایى تاریخ جاودانه نشاندی.
دخت پیامبر خدا (ص) یا فاطمه جان (س) این اعتراض تو در تشییع شبانه‌ ات، ودر مخفى کردن قبرت، اگر چه تاریخ را از تحریف مصون ‌داشت، و فریاد تظلم تو را برجهانیان تا ابد طراوت می ‌بخشد، اما سنگین ‌ترین غم شیعیان تو گشت، و عظیم ‌ترین درد اسلام، و بزرگ ‌ترین اندوه انسانیت شد.
بعد از درگذشت ملکوتی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان را در عالم فانی التیام بخشد، و امروزه ما شاهد تلاش انسان ‌های پاکی هستیم که به دنبال معنویت حضرت فاطمه (س) در رفتارروزمره خود هستند، و با تذکره و یادمان ‌هایی سعی دارند، آوای خوش چشمه کوثر را دریادشان زنده نگه دارند، از همین روست که هر چه انسان برای درک حضرت فاطمه (س) تلاش می‌ کند، برکت آن به خودش می‌ تابد، و این اصل وجودی نعمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است.
چرا که وجود مبارک حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تنها یک تفکر یا تصور یک حقیقت حیات بخش نیست، بلکه تجسمی عینی و زنده از برکت بسیار ارزشمند خداوند بر انسان است، اگرتا قبل از حضور ایشان در عالم خاکی انسان معناگرا مجبور بود گوشه‌ هایی از نعمت یک زن مقدس را در اسطوره‌ ها، الهه‌ ها و افسانه‌ ها جستجو کند یا متوسل به پاکدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاکی و عینی حضرت فاطمه الزهرا (سلام اله علیها) برای انسان کمال‌ گرا یک الگوی زنده و جاوید پدیدآمد و آن شخصیتی والا به نام حضرت فاطمه (سلام اله علیها) دختر رسول اکرم (ص) بود که در دامان مادری بزرگ شده بود که حضرت محمد (صل اله علیه و آله و سلم) از آن دامان به معراج رفته بود.
اینک رهروان راستین بزرگ بانوی اسلام، در سالگرد شهادت جانگدازش، با اوتجدید عهد می کنند، که به تاسی از اسوه صبر و بردباری و ظلم ستیزی، با بیدادگری وتعدی و تجاوز بجنگند، و از حریم ولایت تا پای جان ایستادگی نمایند.
فرا رسیدن شهادت جانسوز یگانه یادگار پیامبر اکرم، میوه دل رسول خدا، همسرولایت، ‌مادر امامت، اسوه حجاب و عفت، یگانه همتای امیر مؤمنان حضرت فاطمه الزهرا(س) را به همه پیروان راهش و قائم آل محمد (عج) و رهبر بزرگوار جهان اسلام امام خامنه ای (حفظه اله)، و به همه شیعیان، مسلمانان، آزادگان جهان و مردم عزیز ایران تسلیت عرض می نماییم.

http://bahmaneyar.blogfa.com/post-480.aspx

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد