تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

کاش با آمـدنـت پرچـمی از عـدل به پا می کـردی

آغاز امامت حضرت صاحب الزمان ( عج ) 

«ابوالأدیان» مى‏گوید: من از خدمتگزاران امام عسکرى - علیه السلام - بودم و نامه‏ها آن حضرت را به شهرها مى‏بردم. در مرضى که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه‏هایى نوشت و فرمود: اینها را به «مدائن» مى‏برى، پانزده روز در سامرّأ نخواهى بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدى، خواهى دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏اند.گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود هر کس به جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید. فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمر بند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟

من نامه‏هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّأ شدم، دیدم همان طور که امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نیز دیدم برادرش «جعفر» (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شیعیان، اطراف او را گرفته به وى تسلیت، و به امامتش تبریک مى‏گویند (!!)

من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب مى‏خورد و قمار بازى مى‏کرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولى از من چیزى نپرسید!در این هنگام «عقید»، خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. «سمّان» و «حسن بن على» معروف به «سلمه» پیشاپیش آنها قرار داشتند.وقتى که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه «امام عسکرى - علیه السلام -» را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکى گندمگون و سیاه موى که دندانهاى پیشینش قدرى با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى که قیافه‏اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادى دفن کردند.بعد همان کودک رو به من کرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامه را که همراه تو است بده! جواب نامه‏ها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (:نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه‏ها)، حالا فقط همیان مانده. آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز وشأ» که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک کى بود؟!! او مى‏خواست با این سؤال جعفر را (که بیخود ادعاى امامت مى‏کرد) محکوم کند. جعفر گفت: واùََ تا به حال او را ندیده‏ام و نمى‏شناسم!

احمد بن حنبل و ابوعیسی ترمذی و حافظ سلیمان بن احمد طبرانی،همه، با اسنادی که خود دارند روایت کرده اند از عبداله بن حرث زبیدی، از پیامبر اکرم «ص» که فرمود :« مردمان از مشرق زمین خروج کنند و مقدمات حکومت مهدی را فراهم سازند 

در آنجا نشسته بودیم که گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسکرى - علیه السلام - پرسیدند، و چون دانستند که امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه‏ها و پولهایى آورده‏ایم، بفرمایید: نامه‏ها را چه کسانى نوشته‏اند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالیکه گرد جامه‏هاى خود را پاک مى‏کرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا داده‏اند.نمایندگام مردم قم نامه‏ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را براى گرفتن همیان فرستاده، او امام است...


ادامه مطلب ...