تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

آیت الله العظمی شیخ جعفر شوشتری (ره) و دلدادگی به امام حسین (ع)

آیت اللّه شیخ جعفر بن حسین بن علی شوشترى، در سال 1230هـ. ق در شهر شوشتر متولد شد. پدرش از عالمان وارسته بود که از وی چند رساله در فقه بر جای مانده است. خانواده شیخ، نسل در نسل، از عالمان بزرگ و مرزداران شیعه بوده اند. شیخ جعفر، در چنین محیطی بالیدن گرفت. وی در اوایل عمر، برای تحصیل علم، همراه پدر به نجف اشرف هجرت کرد. در آن هنگام، عالم بزرگ شیعه، شیخ انصاری زعامت حوزه علمیه نجف را بر عهده داشت. مرحوم شریف رازی در شرح مراحل تحصیلات ایشان نوشته است:

افشاگری های تازه پزشکان بحرینی از شکنجه و ارعاب در زندان

پس از دوران صباء و خواندن مقدمات و ادبیات به نجف مهاجرت کرده و در اوائل با علامه شیخ محمد حسن آل یاسین شاگرد سید عبد الله شبّر بوده و شرح مختصر عضدی را نزد شیخ اسماعیل کاظمی خوانده و د ر سال 1246 ه. ق به شوشتر برگشتند و پس از آن به کربلا برگشته و از صاحب فصول و شریف العلماء مازندرانی استفاده کرده و بعد به نجف رفتند و از محضر صاحب جواهر استفاده کردند و در زمان ریاست و مرجعیت شیخ انصاری به نجف بازگشتند تا بتوانند از محضر ایشان بهره مند شوند در سال 1255 ه. ق به شوشتر مراجعت [کردند] و حسینیه ای در شوشتر بنا نمودو علاوه بر اداره آن، به تألیف کتاب پرداخت. رساله منبع الرشاد رساله عملیه شیخ به زبان فارسی است و مقام فقاهتی او را به خوبی نشان می دهد.دیگر کتاب مشهور وی، خصایص الحسینیه است که در پی رؤیای صادقه شیخ، به رشته تحریر درآمد.امّا شیخ در زادگاه خود باقی نماند دوباره در سال 1291 ه ق به عتبات بازگشت و مدت 11 سال در عتبات عالیات ساکن شد.. به نوشته ی مرحوم سیّد حسن صدر، علّت این سفر، آن بود که: «حسینیه ای که شیخ، در شوشتر بنا کرده بود، محل پناه آوردن مظلومان به شمار می فت. روزی کسی به حسینیه پناه آورد که حشمت الدوله - عموی ناصر الدین شاه، والی وقت شوشتر - به دنبال او بود؛ پس والى، امر کرد که او را به قهر و زور از حسینیه خارج نمایند. چون خبر به شیخ رسید، دستور داد که در حسینیه را ببندند و خود نیز با اهل و عیالش به عتبات عالیات بازگشت و اگر چه شاه، چند تن را واسطه کرد تا شیخ به ایران بازگردد، ولی ایشان نپذیرفت .

شیخ جعفر شوشتری (ره) در بیان دیگران :
صاحب «ریحانة الادب‌» در توصیف مقام علمی و تحصیلات ایشان می‌نویسد:«[ایشان] از محققین، علماء دینیه و اعاظم فقهاء و مجتهدین امامیه می‌باشد که فقیه اصولی، معقولی، منقولی عابد و زاهد بود. تمام اوقات او در امور دینیه و ارشاد عباد و موعظه و هدایت مصروف می‌گشت.

علامه آقا بزرگ تهرانی(رحمه الله) در مورد ایشان می نویسد: «مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (رحمه الله) فرزند حسین شوشترى، از بزرگان علما و اجلّای فقها و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان به سوی خدا (و دعاة الی الله) در عصر خود بوده است.»

 

ویژگی های اخلاقی :
شیخ، در زهد و تقوای خود، راه سلوک شرعی یعنی تبعیت محض از آیات قرآن و کلمات خاندان وحی را پیش چشم داشت. لذا با صوفیان بشدت در تعارض و تضاد بود، چرا که آنان با راههای خود ساخته بدعت آلود، مردم را از راه حق منحرف می کنند. اما بیان رسا و بلیغ شیخ در مواعظ و بیانات منبری که از تقوا و زهد والای او نشات می گرفت، آنچنان به او شهرت واعظ بخشیده که فقاهت او را تحت الشعاع قرار داده است.
به هنگام تلاوت قرآن و تفسیر آیات و تحلیل روایات و وعظ و ارشاد مردم، از دل سخن می‌گفت و سخنش لاجرم بر دلها می‌نشست، همه را دگرگون می‌ساخت و می‌گریاند و شور و شعور بسیار پدید می‌آورد.آیة الله العظمی اراکی، از مرحوم آیة الله العظمی حائری، مؤسس حوزه علمیه قم نقل کرده است که روزی پای منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری بودم که در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت:«هان‌ای مردم! می‌خواهم شما را بیازمایم که آیا اهل ایمان هستید یا نه؟ چرا که خدا در قرآن می‌فرماید:«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ اِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ اِیمَاناً وَ عَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکَّلُونَ»؛ «ایمان آوردگان تنها کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهایشان چیره می‌گردد و هنگامی که آیات او بر آنان تلاوت شود، ایمانشان افزون می‌گردد و بر پروردگار خویش توکل می‌کنند.»
اینک، آیاتی از قرآن را برای شما تلاوت می‌کنم تا با دیدن اثر گذاری قرآن یا عدم اثرپذیری شما معلوم گردد که به راستی اهل ایمان هستید یا نه؟»آیة الله حائری می‌افزایند: با سخن مرحوم شوشتری، من سخت بر خود لرزیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتی تلاوت کرد و در من اثر و انعکاسی نداشت، چه خاکی بر سرم کنم؟ در این حال، خویشتن را جمع و جور کردم و آماده نشستم تا آیات را آن گونه که شایسته گوش جان سپردن به قرآن است، بشنوم.آن گاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آیاتی چند با شور وصف ناپذیری تلاوت کرد و خدای را سپاس که آن آیات در من اثر عمیق نهاد.

همچنین حضرت آیة الله العظمی آقای شیرازی نقل کرده اند که:در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی که ایشان وارد تهران گردید، انبوه مردم از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند.مردم تقاضای موعظه کردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: مردم! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینه‌ها داناست؛ «اِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» این فراز تکان دهنده و کوتاه، اثری عمیق در مردم نهاد؛ به گونه‌ای که اشکها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند.»سفیر روسیه در نامه‌ای به امپراطوری روس در این مورد نوشت:«تا هنگامی که این قشر روحانیون راستین مذهبی، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروی کنند، سیاست ما کاری از پیش نمی‌برد؛ چرا که وقتی یک جمله شوشتری در یک مجلس عظیم، این گونه دگرگونی ایجاد می‌کند، روشن است که دستورات و فتواهای آنان چه خواهد کرد.»


آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره) : همه ائمه علیهم السلام کشتى هاى نجاتند ، اما کشتى حسینى در میان موج ها و طوفان ها سرعت بیشترى دارد و آسان تر به ساحل نجات مى رسد. همچنین همه امامان چراغ هدایتند ، ولى محدوده استضائه به نور حسین علیه السلام وسیع تر است.


در سایه سار امام حسین (ع)

ویژگی بارز در شخصیت مرحوم شیخ جعفر، شیفتگی وصف ناپذیرش بر سالار شهیدان، حضرت ابا عبد اللّه (ع) بود؛ به همین جهت هم با آن مقام علمى، فقهی و کهولت سن تا آخرین سالهای زندگی پر برکت خویش، به منبر می رفت و با شوری وصف ناپذیر، نام و یاد کربلا وعاشواری حسینی و راه و رسم افتخار آفرین آن حضرت را برای دوستداران و رهروانش ترسیم می نمود.
عنایت امام حسین به آیت الله جعفر شوشتری:
علامه شیخ محمّد تقی شوشتری در کتاب «آیات بینات فی حقیقة بعض المنامات» از قول مرحوم آیت اللّه العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری (قدس سره) چنین نقل می کند:«زمانی که از تحصیلات علمی خویش در حوزه ی نجف، فارغ شدم و به وطن خود، شوشتر بازگشتم، با تمام وجود دریافتم که باید در هر چه بیشتر و بهتر آشنا ساختن مردم با معارف قرآن و اسلام بکوشم؛ به همین جهت در گام نخست، تصمیم گرفتم که روزهای جمعه را به منبر بروم و پس از آن با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، به خاطر انجام این مسؤولیّت به منبر خویش ادامه دادم؛ امّا شیوه ی کار این گونه بود که، تفسیر «صافی» را به دست می گرفتم و از روی آن، مردم را موعظه و ارشاد می نمودم و در آخرین بخش منبر هم، به بیان مشهور و معروف که هر غذایی نیاز به نمک دارد ونمک مجلس وعظ و ارشاد نیز، روضه و یادآوری مصائب جانسوز عاشورا و امام حسین(ع) است، به ناچار از کتاب «روضة الشهداء» مقداری مرثیه می خواندم.ماه محرم را نیز که در پیش بود، به همین صورت گذراندم؛ امّا به هیچ عنوان توانایی جدایی از کتاب و منبر رفتن بدون کتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهره ی کافی نمی بردند؛ امّا به هر حال حدود یک سال بدین صورت گذشت. سال بعد با فرا رسیدن محرم با خود زمزمه کردم، تا چه زمانی باید کتاب در دست گیرم و از روی کتاب، مجلس و منبر را اداره کنم؟ وتا کی نتوانم از حفظ منبر بروم؟ باید چاره ای بیندیشم و خویشتن را از این وضعیّت ناگوار نجات بخشم. امّا هر چه در این مورد اندیشیدم، راه به جایی نبردم و بر اثر فکر زیاد، خستگی سراسر وجودم را فرا گرفت و از شدّت نگرانی به خواب خوشی رفتم.در عالم رؤیا دیدم که در سرزمین کربلا هستم، آن هم درست به هنگامی که کاروان امام حسین (ع) در آنجا فرود آمده است. به همه جا نگریستم، چشمم به خیمه ای برافراشته افتاد؛ دریافتم که سپاه دشمن در صف های فشرده برگرد خیمه ی امام گرد آمده اند؛ گام به پیش نهادم.دیدم خود امام حسین (ع) در درون آن خیمه نشسته است، وارد شدم. سلام گرمی نثار آن سیمای نورافشان نمودم. آنگاه حضرت، مرا در نزدیکی خویش جای داد. و به «حبیب بن مظاهر» فرمود: «حبیب! شیخ جعفر، میهمان ماست! باید از میهمان پذیرایی کرد. درست است که آب در خیمه نیست، امّا آرد و روغن موجود است؛ بپا خیز و برای میهمان، غذایی آماده ساز»، «حبیب بن مظاهر» به دستور امام برخاست و پس از لحظاتی چند، به خیمه برگشت و غذایی پیش روی من نهاده فراموش نمی کنم که قاشقی هم در ظرف غذا بود. چند لقمه از آن طعام بهشتی صفت خوردم. سپس بلافاصله از خواب بیدار شدم و دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت و عنایت ایشان، نکات ولطائف و عنایات و ظرافت هایی از آثار خاندان وحی و رسالت بر من الهام شده، که تا آن ساعت، بر کسی الهام نگشته و فهم کسی بر آنها از من پیشی نگرفته بود.»
کتاب خصائص الحسینه:
این کتاب که پس از عنایات خاص حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) به مرحوم شیخ، به رشته ی تحریر در آمده است، باید گفت که به حق در نوع خود کم نظیر است ولطایف و نکات بسیار ظریفی که پیرامون امام حسین (ع) عاشورا و ثواب زیارت و گریه بر امام حسین (ع) در این کتاب بیان شده است، چیزی جز توجّه و عنایت امام به مرحوم شیخ جعفر شوشتری نیست. این کتاب، دو جلد بوده و جلّد اول آن بارها به چاپ رسیده و به فارسی ترجمه شده؛ ولی - متأسفانه - جلد دوم آن مفقود شده است. علامه ی محقق، آقا بزرگ تهرانی (صاحب الذریعه) در تجلیل از کتاب ارزشمند «خصایص الحسینیه» چنین می گوید: «این کتاب از جلیل ترین کتابهایی است که در واقعه ی کربلا نوشته شده؛ بلکه هیچ کس مانند این کتاب ننوشته است.»

شیخ جعفر شوشتری  در این کتاب آورده اند :حالت چهارم : وسایل حسینى کارسازتر و داراى خصوصیتى ویژه است :« .... پس در توسل به حسین علیه السلام ، در روى آوردن به درگاه خداوندى ، خصوصیتى یافتم ، چرا که آن حضرت درى از درهاى بهشت و کشتى نجات و چراغ هدایت است. و با اینکه مقام نبوت و همه ائمه علیهم السلام درهاى بهشتند ، لکن باب الحسین ، براى روندگان وسیع تر است.همه ائمه علیهم السلام کشتى هاى نجاتند ، اما کشتى حسینى در میان موج ها و طوفان ها سرعت بیشترى دارد و آسان تر به ساحل نجات مى رسد. همچنین همه امامان چراغ هدایتند ، ولى محدوده استضائه به نور حسین علیه السلام وسیع تر است.... »

روضه خوانی امام حسین (ع):

«گمان نکنی که مصیبت حضرت همین مصیبت تیر و نیزه و حنجر بوده است؛ از مصائب عظیمه آن حضرت، این بود که امر آن جناب به جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می کرد، اهل قافله ها از آن حضرت کناره می کردند که مبادا گرفتار یاری اش بشوند!زهیر بن قین می فرماید: ما جماعتی بودیم که در آن ایام می آمدیم و از آن حضرت کناره می جستیم تا آن که در منزلی بر سر چاهی منزل کردیم؛ مشغول خوردن طعام بودیم که رسولی از جانب حضرت حسین علیه السلام آمد که حضرت اباعبدالله علیه السلام تو را دعوت می فرماید. ما لقمه از دست خود افکندیم؛ کسی جواب رسول آن حضرت را نگرفت. زوجه زهیر، از عقب پرده، به صدا آمد که سبحان الله ای زهیر! فرزند رسول خدا تو را می طلبد و تو آن را اجابت نمی کنی...»؟


پای درس اخلاق آیت الله جعفر شوشتری:

آیت الله ضیاء آبادی در درس اخلاق خود فرمودند: در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده است: در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانه‌ها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی می‌پرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرف‌های فرسوده بود در کوچه‌ها می‌گشتند و صدا می‌زدند: دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم. مقصودشان این بود دیگ‌هایی را که در طول سال‌ در خانه‌ها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ ای مردم، ما دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم».مقصودش این بود دیگ‌ دل‌ها بر اثر نافرمانی‌ها و بدعملی‌ها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این دل‌های سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگ‌های آشتان را در این ایام سفید می‌کنید، آیا دیگ‌های جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دل‌های شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!
یکی از سخنرانی های وی در مشهد که حدود یک قرن پیش انجام شده است، این گونه است:«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر او هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد. بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت3 ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم». خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست. مَثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم. خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین علیهماالسلام را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود:
من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام
نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام
چون نشاید بُرد بر خوان کریمان توشه ای
من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده ام

زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است».


وفات شیخ :
سفر تاریخی شیخ به ایران، در سال 1302 ه.ق بود، در کتاب (غنیمه السفر) شرح مفصل وقایع این سفر تاریخی آمده است، و در اینجا خلاصه ای از آن را نقل می کنیم: مرحوم شیخ جعفر شوشتری به عنوان تشرّف به آستان قدس رضوی به سوی ایران حرکت نمودو به شهر ری در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم وارد شد. پس از ورود شیخ به شهر ری، جماعتی از علمای بزرگ تهران و امنای شاه و سایر طبقات به دیدار او شتافته، درخواست کردند که ایشان به تهران بیاید، شیخ پذیرفت و در تهران بر مرحوم حاج ملا علی کنی وارد شد، و در مسجد مروی به اقامه جماعت و وعظ و ارشاد پرداخت. شیخ، به سوی خراسان رفت. در خراسان بیمار شد، با این حال، در مشهد، به نماز جماعت حاضر می شد و مردم را موعظه می کرد. اقامت شیخ در خراسان یک ماه نکشید و دوباره به تهران بازگشت.. دهه اول و قسمتی از دهه دوم محرم را در تهران منبر رفتند. در این ایام، صدر اعظم و بسیاری از مردم به دیدار شیخ رفتند. ناصرالدین شاه شاه نیز به دیدن او رفت و احوال او و سفر خراسان او را پرسید. شیخ در جواب فرمود: (دوست داشتم زیارت من، مثل زیارت اعراب بادیه نشین باشد که جان خود را در کف دست گرفته، از راههای دور، با تحمل زحمت و مشقت به حرمهای ائمه اطهار (علیهم السلام) مشرف می شوند، در حالی که پیاده و پابرهنه هستند، توشه راه آنها سویق (غذای ساده جو) و رفیق آنها توفیق است. اما بیماری مرا از این توفیق محروم ساخت و من مجبور شدم بر روی تخت بیماری به زیارت بروم.) شاه پیشنهاد کرد که شیخ در تهران بماند. شیخ در جواب فرمود: (دوست دارم این مشت استخوان در جوار حضرت ابوتراب صلوات الله علیه به تیره تراب سپرده شود.) مرحوم آیت اللّه شوشترى، پس از انجام رسالت دینی و ارشاد مردم در شهرهای مختلف ایران و زیارت هشتمین امام شیعیان، علی بن موسی الرضا (ع) در شور و شوق زیارت امیر المؤمنان علی (ع) دگرباره، راه عراق را در پیش گرفته بود، که در بین راه، در منطقه ی غرب کشور و شهر کرمانشاه به سختی بیمار شد و سرانجام در 28 صفر سال 1303هـ. ق روح بلند آوازه و ملکوتی اش به جوار رحمت حق پر کشید . پیکر مطهرش را به شهر نجف اشرف بردند و پس از تشیع، در دالان شمال صحن مطهر امیر مؤمنان علی (ع) به خاک سپردند.

منابع :
http://www.zitova.ir
http://wikipedia.org/
http://www.aftabir.com
http://wiki.ahlolbait.com
http://andisheqom.com/
http://www.farsnews.com
http://www.rooholamin.ir/
http://www.ahl-ul-bayt.org
http://www.hawzah.net/fa/

نظرات 13 + ارسال نظر
طلبه دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:22 ق.ظ

سلام
ایت الله کشف الغطاء و آیت الله انصاری همدانی هم دوره بودند ؟

علیک سلام
اگر منظورتون شیخ مرتضی انصاری (ره) است که در متن مقاله آمده ; باید خدمتتان عرض کنم که آیت الله شیخ موسی کشف الغطاء و شیخ علی کشف الغطاء از اساتید ایشان در عراق بودند .
یا علی

مهدی پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:38 ب.ظ http://ruhallah-f.blogsky.com/

سلام
با مطلبی با عنوان «سیلی آبدار امام خمینی به یک درویش» به روزم.
خوشحال میشم نظرتون رو در موردش بگید.

علیک سلام ... حتما
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

یگانه پنج‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ق.ظ http://salambarabasaleh.blogfa.com

به سلامتی اونایی که مخاطب خاصشون خداست
به سلامتی اونایی که شبا به خدا شب بخیر میگن
به سلامتی اونایی که صبح با یاد خدا از خواب بیدار میشن
به سلامتی اونایی که خدا همه دار و ندارشونه …

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

یگانه چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:58 ق.ظ http://salambarabasaleh.blogfa.com/

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد،
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت،
ویرانه دل ماست که هر جمعه بیادت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
معشوق ما، دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی

گویند که با یک گل بهار نمیشود
من گویم که با تک گل نرگس ما
دنیا گلستان میشود

با گناهانی که از خود ساختیم
ما ظـــــهورت را عقب انداختیم

اللهم عجل لولیک الفرج
یا مهدی ادرکنی

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

أین عمّار چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:59 ق.ظ http://badboys441.blogfa.com/

جانم به لب رسیده جوابم نمی دهی ؟
از جام وصل خویش شرابم نمی دهی ؟

داغ از حرارت جگرم ناله می کند
می سوزم از فراق و تو آبم نمی دهی؟

از نرگس دو چشم تو بیمارم ای طبیب
یک نسخه بهر حال خرابم نمی دهی؟

عشق تو را به نقد جوانی خریده ام
در پیری ام بهای شبابم نمی دهی ؟

من طفل نورسم به دبستان معرفت
آموزگارعشق کتابم نمی دهی؟

آه دل شکسته من ذکر نام توست
پاسخ به آه قلب کبابم نمی دهی ؟

دارم سلام بر لب لعل تو صبح و شام
غنچه دهان ز چیست جوابم نمی دهی؟

شب ها به یاد روی تو در خواب می روم
تصویر روی خویش به خوابم نمی دهی ؟

آموزگار عشق ! کتابم نمی دهی ؟
پاسخ به آه قلب کبابم نمی دهی؟

تصویر روی خویش به خوابم نمی دهی ؟
اگر چه گنهکار عاصیم

دارم یقین ز لطف عذابم نمی دهی

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

badboys جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:11 ق.ظ http://badboys441.blogfa.com

هر کس را خواندم ، مرا از یاد برد

هر کس را جستم ، مرا گم کرد

و هر کس را بخشیدم ، مرا شکست

زندگی همین است

آمدن برای رفتن

زیستن برای زنده بودن

گشتن برای نیافتن

خواستن برای نرسیدن

من ، اما آمده ام که بمانم ، زندگی کنم ، شاد باشم

و برسم به سپیده دم خوشبختی

آن جا که پنجره ی امید حنجره ی سازم را نوازش می کند و یاد خدا نگین قلبم می شود.

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

badboys جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:39 ب.ظ http://badboys441.blogfa.com

│ امام جواد علیه السلام فرمودند │
│ اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى │
│ بحارالانوار، جلد ۵، صفحه ۱۴ │

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

یگانه جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:40 ب.ظ http://salambarabasaleh.blogfa.com/

____________________$$$$$$$
_____________________$$$$$$$$$$
__________________$$$$$$$_$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$
_____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$
__$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
__$$$_$$_$$$$$$$$___$$$$$$_$$$
__$$$_$$_$$$$$$$$_____$$___$$$
_$$$$$_$$$$$$$$$$$__________$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$ خیلی قشنگ بود
_$$$_$$_$$$$$$$$$$$
$_$$$$$$__$$$$$$$$$
$_$$$$$$___$$$$$$$$
_$$$$$$$$$__$$$$$$$
$_$$$$$$$$___$$$$$$
$$_$$$$$$$$___$$$$$
$$$_$$$$$$$$__$$$$$$
_$$$_$$$$$$$$$_$$$$$
$$$$$ __$$$$$$$$_$$$$
$$$$$$$ __$$$$$$$$$__$
$_$_$$$$$__$$$$$$$$$_$$$$
$$$__$$$$$__$$_$$$$$$$_$$$$
$$$$$$_$$__$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$
__$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$$
_$$$__$$_$$________$$$$$$$$$$$
_$$$_$$_____________$$$$$$$$$$
_$$_$$______________$$$$$$$$$$
_$$$$________________$$$$$$$$$$
_$$$$________________$$$$$$$$$$
__$$$_________________$$$$$$$$$
$_____________________$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$__$$$$$
$___________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$__$$$$$$$$..

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

badboys شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 02:40 ب.ظ http://badboys441.blogfa.com/

باز هم یک جمعه ی بدون تو ،

باز هم همان تلخکامی قدیمی ؛

و باز هم قلبی مالامال دلتنگی ...

در عصری که بدون تو به غروب متصل می شود ...

اللهم عجل لولیک الفرج

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

یگانه شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:10 ب.ظ http://salambarabasaleh.blogfa.com/

ماندیم به داغ انتظارت، مددی
ما و غم ودرد بی شمارت، مددی
دلخسته از این غمی که در ریشه ماست
در آرزوی فجر بهارت، مددی

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

badboys یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:00 ب.ظ http://badboys441.blogfa.com/

کاش “صاحب” برسد، این جوانان همه را در ره خود پیر کند

هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی، چشم بر در بُوَد و دلبر او “دیر “کند

چند سالیست از هجر رخش میگرییم، کاش با یک نگه از همه تقدیر کند

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

یگانه یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:18 ب.ظ http://salambarabasaleh.blogfa.com/

بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد

در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد

تمام دفتر عمرم سیاه شد اما

امید دیدن رویت دوباره پیدا شد . . .

یا مهدی

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

أین عمّار سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:50 ب.ظ http://badboys441.blogfa.com/

درودت باد ای داد ِ پس بیداد

درودت باد ای در کرنش لبهای ما ، صد حنجره فریاد

درودت باد ای واگیر ِ بیداری بر این مخمورگان مات ِ دشمن شاد

درودت باد ای در قحطی عشق و جنون ،

مجنون‌تر از لیلی و شیرین‌تر ز هر فرهاد

درودت باد ای مرهون تو صد خاطر و صد یاد

درودت باد سر دادم به ره دیده ، دلی در دوریت در داد ،

میدانم تو می‌دانی ، بماند هرچه بادا باد

ممنون از حضور و نظرتون
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد