ملا علی کنی فرزند میرزا قربانعلی آملی در سال 1220 هجری قمری در محله «کَن» واقع در شمال غرب تهران دیده به جهان گشود.ایشان در پایان کتاب «توضیح المقال فی علم الرجال» مینویسد: «نام من علی متولد 1220 قمری در قریهای نزدیک تهران به نام کن (به تشدید نون) که در دامنهی کوهی قرار گرفته و عربها دامنهی کوهها را «کن» مینامند چنان که خداوند در قرآن میفرماید: «و جعل من الجبال اکناناً.»ایشان پس از سعی و تلاش در مکتب، در اندیشه حضور در حوزه علوم دینی بود، لیکن با مخالفت خانوادهاش روبرو گردید و در آغاز به صورت مخفیانه به درس مشغول شد اما به دلیل مخالفت خانواده اش تا سن بیست سالگی نتوانست به آرزوی خود برسد.
سرانجام پس از گذشت بیست سال از سن ملا علی کنی – که با پایداری زیاد و وساطتت افراد مختلف همراه بود – توانست رضایت والدین خود را کسب کند، او بی درنگ به منظور ورود به حوزه علمیه تهران بار سفر بر بست و از خاندان و روستای کن خداحافظی کرد.طلبه جوان، پس از ورود به تهران، در مدرسه مروی که از بهترین مدارس علوم دینی بود مستقر گردید و با پیگیری تمام، دروس مقدماتی خویش را تکمیل و فقه و اصول را که از درسهای سطوح عالی به شمار می آیند – نزد اساتید آن حوزه شروع کرد و پس از مدتی درس و بحث، این شهر را ترک کرد و از آن جا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادی چون سید اسدالله اصفهانی (متوفی 1290 ق) استفاده کرد . سپس آماده سفر به نجف اشرف شد تا از ذخایر گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتید بنام و معماران علمی و معنوی «کنی» در حوزه نجف عبارت بودند از: شیخ محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر (متوفی 1266 ق)، شیخ حسن کاشف الغطاء (متوفی 1262 ق) شیخ مشکور حولاوی نجفی (متوفی 1273 ق). در کنار حوزه نجف، حوزه علمیه کربلا نیز جایگاه پرورش دانش طلبان بود. شیخ علی کنی در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین علیه السلام از محضر دو استاد برجستهای چون شریف العلماء مازندرانی (متوفی 1245 ق) و سید ابراهیم قزوینی معروف به صاحب ضوابط (متوفی 1262 ق) کسب فیض کرد و دوره عالی فقه و اصول را گذراند.در سال 1244 هـ. ق طاعون مرگباری در عراق پدیدار شد و جان هزاران مرد و زن شهر و روستای آن کشور را گرفت.بسیاری از مردم برای در امان ماندن از بیماری، خانه و کاشانه خود را ترک کردند و به طور موقت به مکانهای امن روی آوردند.علما و طلبه های نجف و کربلا نیز بناچار شهر را ترک کردند و مدتی از درس و تحصیل بازماندند. شیخ علی کنی نیز از آن جمله بود که در طول زمان شیوع این بیماری خارج از حوزه به سر می برد . او با پایان طاعون در سال 1246 به نجف اشرف بازگشت و به تکمیل درسهای خویش پرداخت.زمانی که او به نجف وارد شد خبر ارتحال استاد فرزانه اش، شریف العلماء مازندرانی – که در اثر ابتلا به طاعون به دیار حق شتافته بود – وی را به غم و سوگ نشاند؛ حادثه ای که حوزه های علمی را تکان داد. دوستان هم حجرهای او در حوزه علمیه نجف عبارت بودند از ملا علی خلیلی (متوفی 1297 ق)، شیخ عبدالحسین تهرانی (متوفی 1286 ق) و سید زین العابدین طباطبایی حائری (متوفی 1292 ق).آقای طباطبایی حائری از دوران سخت تحصیل چنین یاد میکند: «در ایام طلبگی که به نجف اشرف آمده بودم من و آقای شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا علی کنی در یک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه بسر میبردیم و فقیرتر از همه حاجی کنی بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله میرفت و از گوشه و کنار مسجد ـ بدون این که کسی بفهمد ـ نان خشک جمع میکرد و به مدرسه میآورد و گذران هفته را از آن ها میکرد!».
ادامه مطلب ...
تاریخ انسانیّت، مظلومی چون امام امیرمؤمنان علی علیه السلام به خود ندیده است، اگر شرائط و اوضاع زندگانی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را همانگونه که بوده بررسی کنیم، این حقیقت برای همه مجسم خواهد شد. زیرا: او نخستین کسی بود که بعد از حضرت خدیجه کبری علیهم السلام به ندای آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و در همان ابتدای بعثت به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و اول کسی بود که به حضرت در نماز اقتدا کرد و تا چند سال تنها علی و خدیجه علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز می خواندند و «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» می گفتند.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین کسی بود که همه جا چون سایه همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و از حضرتش دفاع می کرد و جلوی آزار قریش و مستهزئین را می گرفت.او تنها کسی بود که در «یوم الانذار» به ندای مولایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و آشکار در برابر چهل نفر از بستگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و اعلان وفاداری کرد و در همان جا مورد تمسخر ابولهب ها قرار گرفت.امام امیرمؤمنان علی علیه السلام کسی بود که در «شعب ابوطالب» چون پروانه به دور شمع وجود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گشت و از آن بزرگوار پاسداری می کرد و تا سه سال این برنامه ادامه داشت.او تنها کسی است که در «لیله المبیت» به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوابید و بدون هیچ ترس و هراسی جانش را در خطر مرگ قرار داد، به امید آنکه جان جانان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصون بماند و پس از آن شب هم با تمام مردانگی و شجاعت در مسجدالحرام آمد و دیون پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ادا و امانت های مردم را برگرداند و عهود حضرت را وفا کرد و با فواطم (فاطمه زهرا، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر) رهسپار مدینه شد و در هجرت به مدینه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شریک و به وی ملحق گردید.او تنها کسی است که به جز غزوه تبوک در تمام غزوات پیامبر شرکت داشت و در هر صحنه نبردی که حاضر می شد، دشمنان به خود می لرزیدند و مسلمانان روح امید و پیروزی در کالبدشان دمیده می شد.حتی در بعضی از جنگ ها ده ها جراحت و زخم بر بدنش وارد شد، ولی در عین حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تنها نگذاشتد.
او تنها کسی بود که غزوه خندق در نبرد تن به تن با عمرو عبدود پیابر اکرم فرمودند برز الایمان کله الى الشرک کله».یعنى دو مظهر کامل ایمان وشرک با هم روبرو شدند و زمانی حضرت علی بر عمر بن عبدود پیروز شدند پیامبر فرمودند : «ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین».ارزش ضربتى که على در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است . او تنها کسی که پیامبر در جنگ خیبر فرمودند:فردا پرچم را به دست کسى مىدهم که خدا و پیامبر او را دوست دارند.افسران و فرماندهان عالیقدر اسلام در آرزوى نیل به چنین مقامى بودند.فرداى آن روز، پیامبر على را خواست و پرچم را به او داد و خدا در پرتو جانبازى على پیروزى بزرگى نصیب ما نمود. امام امیرمؤمنان علی علیه السلام تنها کسی بود که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم بهترین زنان عالم، و فاطمه زهرا علیها السلام را به ازدواج او در آورد و ده ها بار او را به عنوان وزیر، جانشین و امام بعد از خودش به مردم معرفی کرد. او تنها کسی بود که روزى که قرار شد پیامبر با سران نجران به مباهله بپردازد، پیامبر دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و گفت: «اللهم هؤلاء اهلی»او تنها کسی بود که چندین آیه قران در شان او نازل شد ( آیه تبلیغ ,آیه اولو الامر , آیه ولایت , آیه مباهله , آیه اطعام و .... ) . اما حضرت علی (ع) مظلومیتی دارد به بلندای نام خودشان ....
ادامه مطلب ...
مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ ش در خیابان پانزده خرداد تهران متولد شد.ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دبیرستان را ابتدا در مدرسه دارالفنون و سپس در دبیرستان البرز به اتمام رساند. به سال ۱۳۳۲ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1336 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی در تمام دوران تحصیل خود و نیز دورهٔ کارشناسی در دانشگاه تهران، شاگرد اول بود.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی
دوران دبیرستان
شهید چمران در بیان خاطرات خود می گوید : از نظر سیاسی از اولین روزهایی که بعد از شهریور1320 یک مقدار آزادی نسبی داده شده بود و گروه های مختلف فعالیت می کردند،"جناب مهندس بازرگان" و "آیت ا... طالقانی" و "دکتر سحابی" و عده دیگری از متفکرین انجمن اسلامی دانشجویان را پایه ریزی کردند و من 15 ساله بودم که در این انجمن ها فعالیت می کردم -هنوز دانشجو نبودم اما برادر بزرگم دانشجو بود و مرا با خود به انجمن می برد -و پای درس این بزرگان می نشستم و خیلی خوب به یاد دارم که "شهید مطهری" در جلسات متعدد منطق و فلسفه درس می داد و درسهای او را هنوز به خاطر دارم.
دوران تحصیل در دانشگاه تهران
شهید چمران در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شرکت داشت و بعد از کودتای 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضتمقاومتملی ایران پیوست.در روز شانزدهم آذر ماه سال 32 که رژیم شاه، دانش جویان معترض به سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا- را به گلوله بست و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند، شهید چمران نیز جراحت مختصری برداشت و بعدها با کمک سایر دانش جویانی که در این فعالیت انقلابی مشارکت داشتند، مفصل ترین مقاله ای در مورد واقعه شانزده آذر نوشت که بعدها این مقاله در نشریه ای به همین نام در آمریکا نیز منتشر شد.
میرزا محمد پدر دره گرگی، معروف به «محمد بروجردی » در سال 1333 در روستای « درّه گرگ» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. وی در سن 6 سالگی پدرش را ازدست داد و به همراه مادربه تهران مهاجرت کرد و درتهران بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توامان تجربه نمود. مادرش میگوید: «محمد شش ساله بود که یتیم شد. از هفت سالگی روزها را در یک دکان خیاطی کار می کرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس می خواند. همه او را دوست داشتند. چه معلم چه صاحبکارش.»
چهارده ساله بود که به سال 1347 با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت می کرد: «وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند».پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیات های مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل می شد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد.در سال 1350 ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش میگوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند میخواهی چکار کنی؟ گفت : مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی دهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم.می فهمی مادر، بیزار!»«محمد»که علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرارکرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد. محمد نهایتا پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد و به طور حرفه ای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت. درقدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار نماید. چندی بعد در رابطه با تشکل های فرهنگی- تبلیغاتی دست بکار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها و پیام های حضرت امام شد.شهید بروجردی در سال 1355 به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان «امام موسی صدر» از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و چریکی نزد« شهید چمران» و «شهید محمد منتظری» پس از دو ماه به ایران بازگشت. پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه «اطلاعات» و قیام خونین 19 دی ماه سال 1356، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر «قم»، «محمد» یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی – امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. وی در سال 1356 با همکاری دوستان خود فعالیت های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب «گروه توحیدی صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد. وی هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت. پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیت های انقلابی محمد دامنه گسترده تری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی «زندان اوین»، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به محمد محول شد. انجام وظیفه ی «محمّد» در این سمت، چندان به درازا نینجامید. تو گویی سرنوشت فرزند شهید خطه ی بروجرد، در عرصه ای دیگر می باید رقم می خورد. به گفته ی سردار سرلشگر « محسن رضایی»: «محمّد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود. او یکی از دوازده نفری بود که سپاه را پایه گذاری کردند. البته برخی از این افراد، مثل شهید محمّد منتظری و ... بعد ها به شهادت رسیدند».
شهید رزاق چراغی به سال ۱۳۳۶ در روستای «ستق» از توابع شهرستان ساوه به دنیا آمد.او بعدها ،در میان خانواده و همرزمانش با نام «رضا» شناخته شد. شهید چراغی با شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، خود را به مریوان می رساند و در مبارزه با گروهکهای محارب، از هیچ کوششی دریغ نمی کند. چراغی در مدت حضورش در کردستان ، تجربیات ارزشمندی دربارة مسائل نظامی و نیز فرماندهی کسب می کند .
او در عملیات محمد رسول الله (ص) مسیر بسیار مهم و پر خطر معروف به نام «پرخون» را از تصرف نیروهای ضد انقلاب خارج می کند. چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئوولیت جانشین سپاه دزلی و زمانی نیز به عنوان مسئوول محور مریوان انجام وظیفه می کند.شهید چراغی ، پس از اعزام تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به جنوب ، همراه نیروهای تیپ راهی آنجا می شود.از آن زمان ، در تمام جبهه های غرب و جنوب ، رضا چراغی ، یکی از بازوان توانمند احمد متوسلیان بود. پس از اسارت حاج احمد در لبنان ، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه) به حاج محمد ابراهیم همت سپرده شد و اوسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر ماه ۱۳۶۱ ، فرماندهی گردان حمزه را به عهده می گیرد و با این مسئوولیت، درعملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت می کند.رضا در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان فرماندة تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با سیزده گردان وارد عمل می شود. درعملیات والفجر مقدماتی تیپ ۲۷ به لشگر تبدیل می شود . زمانی که حاج محمد ابراهیم همت به فرماندهی سپاه 11 قدر برگزیده شد ، رضا چراغی ، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه) را بر عهده میگیرد که رضا در این عملیات، «شمشیر لشگر» لقب میگیرد.
فرماندهی عملیات از داخل آمبولانس
حسین الله کرم روایت می کند :«در عملیات مسلم بن عقیل که نهم مهرماه 1361 در منطقه سومار انجام گرفت، حاج همت به دو سمت منصوب شد، هم فرمانده لشکر نصر متشکل از تیپ های 27 محمد رسول الله(ص)، 31 عاشورا، 21 امام رضا(ع) و 18 جواد الائمه(ع) و هم فرمانده سپاهی قرارگاه عملیاتی ظفر. رضا چراغی هم فرماندهی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) را بر عهده گرفت.در این عملیات تیپ های 27 محمد رسول الله(ص)، حدود 13 گردان داشت که هدایت آن با رضا بود؛ رضا به خاطر جراحات قبلی هنوز هم پایش در گچ بود و ناراحتی زیادی داشت. او در حالی که سُرُم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس عملیات را در شرایط بحرانی هدایت می کرد».تیپ 27 محمد رسول الله(ص) در عملیات مسلم بن عقیل و مرحله دوم آن موسوم به زین العابدین(ع) که هر دو در منطقه عملیاتی سومار انجام گرفت، توانست تحت فرماندهی رضا چراغی، ضربات سنگینی بر یگان های سپاه دوم دشمن بعثی وارد کند و در نزدیکترین جبهه به مرکز سیاسی کشور عراق، به فاصله 100 کیلومتری بغداد، صدای غرش توپ های ایران را به گوش دیکتاتور جنگ افروز عراق برساند
ادامه مطلب ...
آیت اللّه شیخ جعفر بن حسین بن علی شوشترى، در سال 1230هـ. ق در شهر شوشتر متولد شد. پدرش از عالمان وارسته بود که از وی چند رساله در فقه بر جای مانده است. خانواده شیخ، نسل در نسل، از عالمان بزرگ و مرزداران شیعه بوده اند. شیخ جعفر، در چنین محیطی بالیدن گرفت. وی در اوایل عمر، برای تحصیل علم، همراه پدر به نجف اشرف هجرت کرد. در آن هنگام، عالم بزرگ شیعه، شیخ انصاری زعامت حوزه علمیه نجف را بر عهده داشت. مرحوم شریف رازی در شرح مراحل تحصیلات ایشان نوشته است:
پس از دوران صباء و خواندن مقدمات و ادبیات به نجف مهاجرت کرده و در اوائل با علامه شیخ محمد حسن آل یاسین شاگرد سید عبد الله شبّر بوده و شرح مختصر عضدی را نزد شیخ اسماعیل کاظمی خوانده و د ر سال 1246 ه. ق به شوشتر برگشتند و پس از آن به کربلا برگشته و از صاحب فصول و شریف العلماء مازندرانی استفاده کرده و بعد به نجف رفتند و از محضر صاحب جواهر استفاده کردند و در زمان ریاست و مرجعیت شیخ انصاری به نجف بازگشتند تا بتوانند از محضر ایشان بهره مند شوند در سال 1255 ه. ق به شوشتر مراجعت [کردند] و حسینیه ای در شوشتر بنا نمودو علاوه بر اداره آن، به تألیف کتاب پرداخت. رساله منبع الرشاد رساله عملیه شیخ به زبان فارسی است و مقام فقاهتی او را به خوبی نشان می دهد.دیگر کتاب مشهور وی، خصایص الحسینیه است که در پی رؤیای صادقه شیخ، به رشته تحریر درآمد.امّا شیخ در زادگاه خود باقی نماند دوباره در سال 1291 ه ق به عتبات بازگشت و مدت 11 سال در عتبات عالیات ساکن شد.. به نوشته ی مرحوم سیّد حسن صدر، علّت این سفر، آن بود که: «حسینیه ای که شیخ، در شوشتر بنا کرده بود، محل پناه آوردن مظلومان به شمار می فت. روزی کسی به حسینیه پناه آورد که حشمت الدوله - عموی ناصر الدین شاه، والی وقت شوشتر - به دنبال او بود؛ پس والى، امر کرد که او را به قهر و زور از حسینیه خارج نمایند. چون خبر به شیخ رسید، دستور داد که در حسینیه را ببندند و خود نیز با اهل و عیالش به عتبات عالیات بازگشت و اگر چه شاه، چند تن را واسطه کرد تا شیخ به ایران بازگردد، ولی ایشان نپذیرفت .
شیخ جعفر شوشتری (ره) در بیان دیگران :علامه آقا بزرگ تهرانی(رحمه الله) در مورد ایشان می نویسد: «مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (رحمه الله) فرزند حسین شوشترى، از بزرگان علما و اجلّای فقها و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان به سوی خدا (و دعاة الی الله) در عصر خود بوده است.»
ادامه مطلب ...
حضرت علی(ع) بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)، برای انتخاب همسر اصیل و شجاع، با برادرشان عقیل مشورت کردند و از او یاری خواستند. در تعبیرها آمده، حضرت علی(ع) به عقیل فرمودند: «همسری را برای من در نظر بگیر که از برجستگان و شجاع زادگان عرب باشد و خداوند از او فرزندانی دلاور و جنگجو به من ارزانی دارد.» عقیل نیز فاطمه دختر خرام بن خالد را که بعدها به ام البنین(مادر حضرت عباس و سه پسر دیگر) معروف شد و از خاندان شجاع بنی کلاب بود، معرفی کرد. ام البنین(س) از بانوان پاک سرشت، مهربان، دلاور و با معرفت بود. هنگامی که به خانه حضرت علی(ع) آمد، فاطمه ثانی برای فرزندان حضرت زهرا(س) بود و آنان را بر فرزندان خود مقدم می داشت. ام البنین(ع) به قدری با ایمان بود که پس از آن که خبر شهادت چهار پسرش در کربلا، به او داده شد، به مسجد آمد. وقتی که بشیر از شهادت فرزندان او خبر داد، گفت: «ای بشیر! از امام حسین(ع) به من خبر بده، همه فرزندانم و همه آنچه در زیر آسمان کبود است به فدای امام حسین(ع) باشد.» و وقتی که بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را اعلام کرد، آنگاه ام البنین(س) در حالی که بسیار منتقلب شده بود، گفت: (قد فطعت نیاط قلبی؛ ای بشیر! با این خبر بندهای دلم را پاره پاره کردی).
تاریخ ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
در تاریخ ازدواج علی (ع) و حضرت زهرا (س) اختلاف است و کسی که قدیمیترین تاریخ را نقل کرده، یعقوبی میباشد که نوشته است: رسولالله دو ماه پس از ورود به مدینه حضرت زهرا (س) را به تزویج حضرت علی (ع) در آورد؛کلینی در روضه کافی با سندی از سعید بن مسیّب نقل میکند که در مورد هجرت گفت:
به علی بن حسین (ع) گفتم: چه وقت رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به حضرت علی (ع) تزویج کرد؟ فرمود: یک سال پس از هجرت به مدینه و در آن هنگام فاطمه نُه ساله بود. این اختلاف از اختلاف در تاریخ ولادت فاطمه (ع) نشأت گرفته است. بنابر نظر برخی حضرت فاطمه (ع) پنج سال پس از بعثت به دنیا آمد و هشت سال با پدرش در مکه ماند سپس به مدینه هجرت کرد و دو سال پس از ورود به مدینه، پس از جنگ بدر، با على (ع)، ازدواج کرد. اما برخى می گویند فاطمه (ع) در سال دوم بعثت به دنیا آمد، بنابراین سن وى به هنگام ازدواج ده یا سیزده سال بوده است. و برخی از اهل سنت، با توجه به دیگر شواهد تاریخی، سن حضرت فاطمه (ع) هنگام ازدواج را، 15 سال و نیم و برخی دیگر 18 سال و سن امام علی (ع) را 21 سال دانسته اند.در خصوص روز و ماه عقد و ازدواج آن حضرت نیز، اقوال مختلفى نقل شده است:گفتنی است که با توجه به تاریخ تولد حضرت فاطمه (س) که در آن نیز اختلاف است؛ برخی از اقوال ذکر شده است.
ادامه مطلب ...