تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

صلح امام حسن با معاویه ؛ صلحی برای بقای اسلام

یکی از کارهای مفید برای اسلام و مسلمین صلح امام حسن(ع) با معاویه است. این عمل مفید برای کسانی که آگاهی تاریخی و اسلامی ندارند، مورد شک است که چرا حضرت حسن با معاویه صلح کرد و چرا مثل امام حسن قیام ننمود؟!

معاویه مردی بود که توانست اصحاب رسول اکرم(ص) را اطراف خود گرد آورد. او افرادی مثل ابوهریره و ابوموسی اشعری را خریده بود که برای او حدیث جعل کنند. او کسی مثل عمروعاص سیاستمدار را خریده بود که قرآن را به نیزه کشیدند. پیشنهاد حکمیت، وگول زدن ابوموسی اشعری در تاریخ مسلم است. معاویه مردی است که از نظر تجهیزات نظامی عالی است. می‌گویند یکی از اصحاب امیرالمؤمنین به شام رفت. معاویه کسی را واداشت تا نافۀ او را بدزدد و وقتی ناقۀ خود را یافت، دزد گفت: ناقه مال من است. معاویه چهل مرد را واداشت تا شهادت دادند که این جمل مال دزد است و دزد ناقه را برد! سپس معاویه، ناقه و پولی به آن مرد داد و گفت: «به علی بن ابی‌طالب بگو صد هزار از این‌گونه افراد را به جنگ تو خواهم فرستاد؛ افرادی که فرق ناقه ـ شتر ماده ـ را از جمل ـ شتر نرـ نمی‌دانند.»


عوامل تحمیل صلح به امام حسن(ع)

خستگی مردم از جنگ

جنگ جمل و صفین و نهروان و همچنین جنگ های توأم با تلفاتی که بعد از جریان حکمیت، در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیاری از یاران امام علی (ع) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا در طی پنج سال خلافت امیر مؤمنان (ع) یاران آن حضرت هیچ گاه اسلحه را بر زمین نگذاشتند، مگر به قصد این که فردا در جنگ دیگری شرکت کنند. از طرف دیگر جنگ آن ها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزی آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.

امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند :

 «من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آن ها را امتحان کرده ام. آن ها مردمی فاسد هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند، نه دو نفر ایشان با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند ولی عملاً با دشمنان ما همراهند.»

سپاهی ناهماهنگ با عناصری متضاد

جامعه عراق آن روز، یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها و گروه های مختلف و متضادی تشکیل یافته بود که بعضاً هیچ گونه هماهنگی و تناسبی با یکدیگر نداشتند. این چند دستگی و اختلاف عقیده و تشتت و پراکندگی، طبعاً در صفوف سپاه امام حسن (ع) نیز منعکس شده و آن را به صورت ارتشی با ترکیب ناهماهنگ درآورده بود. استاد شیعه، مرحوم شیخ مفید و دیگر مورخان در مورد این ناهماهنگی در سپاه امام می نویسند: عراقیان خیلی به کندی و بی علاقگی برای جنگ آماده شدند و سپاهی که امام حسن (ع) بسیج نمود از گروه های مختلفی تشکیل می شد که عبارت بودند از: 1ـ شیعیان و طرفداران امیرالمؤمنین (ع) 2ـ خوارج که از هر وسیله ای برای جنگ با معاویه استفاده می کردند (و شرکت آن ها در جنگ به خاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی با امام مجتبی) 3ـ افراد دو دل و شکاک که شخصیت بزرگی مانند امام حسن (ع) در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت. 4ـ و بالاخره این که نه به خاطر دین، بلکه از روی تعصب عشیرگی و صرفاً به پیروی از رئیس قبیله خود، برای جنگ حاضر شده بودند. بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبی (ع) فاقد یکپارچگی و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندی چون معاویه بود.

ادامه مطلب ...