تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

تـلـاش کنـیـم بـرای گـمـنـامـی

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

سالروز شهادت سردار "حمید باکری" قائم‏ مقام لشکر 31 عاشورا

- حمید، مهدی. حمید، مهدی

و حمید پاسخی نگرفت. چشم چرخاند سمت چپ جزیره. سراب را می‌ماند. خبری از بچه‌ها نبود، اما از روبه‌رو تا دلت می‌خواست تانک‌های عراقی بودند که به حمید نزدیک می‌شدند. پشت سرش تو جزیره چه غوغایی بود. همه می‌جنبیدند که زیر آتش جان پناهی پیدا کنند. سپاه سوم عراق توپخانه‌اش را مامور کرده بود که هر چه گلوله دارند بریزند تو جزیره. از دیروز که این شخم‌زدن‌ها شروع شد، یک سره آتش ریختند.حمید پشت خاکریز نفس تازه کرد. نشست و رفت تو فکر. 

شهید حمید باکری
از آن همه انفجار حالش بهم می‌خورد. کلافه بود. رفت سراغ بچه‌ها. پشت سیل‌بند جزیره شهدا را ردیف کنار هم گذاشته بودند و حالا داشتند یکی دیگر را هم به آنجا می‌بردند. از دیروز که در آنجا مستقر شده بودند، یک سره داشت می‌جنگید تا مانع ورود عراقی‌ها به جزیره شوند.بی‌سیم‌چی دوید سمتش. حمید گوشی را گرفت.

- حمید، مهدی، پس چی شد.

- طلاییه قفل شد. خودتی و گردانت.

- که چی بشه؟ که مقاومت کنی که عراقی‌ها وارد جزیره نشن.

 ما حتی نمی‌تونیم تعداد تانک‌ها شونو بشمریم. بی‌شمارند آقا مهدی، یعنی... .

- حمید، دیگه بسه. این مشکل خودته که حلش کنی. نمی‌دونم ما کی می‌رسیم به پل شحیطاط، ولی حتماً می‌رسیم. پس تا اون موقع مقاومت کن.

حمید دانست مهدی چه می‌خواهد. فرمانده لشکر عاشورا دیگر تمایلی به ادامه نداشت. به حمید  برادرش  می‌گفت که به کام مرگ برود. صدای مهدی گم شده بود تو خش‌خش‌های بی‌سیم. صدا مجدداً صاف شد. حمید گفت:

- داریم تنها می‌شیم. من موندم و شیر قرارگاه نصرت.

مهدی از تو قرارگاه با حمید صحبت می‌کرد. صدای حمید را فرماندهان نیز می‌شنیدند.

- سالمی داره رجز امام حسین تو کربلا رو می‌خونه. جاده منتهی به جزیره پر از جسد عراقی‌هاست. دیگه به اینجا دست رسی ندارن. بهتره پشت سرمونو محکم کنین.

حمید کمی مکث کرد. مهدی رگه‌هایی از نگرانی را در صحبت‌های حمید حس می‌کرد. نگاهش افتاد به فرماندهان نگران از سرنوشت خیبر. طلاییه که قفل شد، امیدشان به مقاومت در پل شحیطاط خلاصه شد تا جزایر مجنون را حفظ کنند. مهدی می‌دانست چگونه جواب برادر را بدهد.

می گفت : « امام باید فقط فکر کند . ما دست های 

            امام هستیم و هر فکری کرد ، ما باید عمل کنیم.» می گفت : 

             « امام فکر های بزرگی دارد و باید دست های خوبی داشته باشد

 تا بتواند فکرش را عملی کند.» 

- حمید، بنده خدا، مگر به خدا شک داری که نگرانی، بجنگ.

- گلوله‌ها‌مون داره تموم می‌شه.

حالی دیگر سراغ مهدی آمد و به خشم گفت:

- خاک بپاش تو چشم دشمن.

- من نگران عاقبت عملیاتم، نه خودم.

مقابل حمید تانک‌های عراقی که بی‌شمار نفرات جلودارشان بود، صف‌آرایی کرده و به پل شحیطاط نزدیکتر شده بودند. حمید باید خیال مهدی را راحت می‌کرد. باید چیزی می‌گفت که به دل برادر بنشیند.

ادامه مطلب ...

فرمانده سپاه قدس ایران کیست؟

شهید رزاق(رضا) چراغی

اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!

و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.»
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»
واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش.


ادامه مطلب ...