مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ ش در خیابان پانزده خرداد تهران متولد شد.ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دبیرستان را ابتدا در مدرسه دارالفنون و سپس در دبیرستان البرز به اتمام رساند. به سال ۱۳۳۲ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1336 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی در تمام دوران تحصیل خود و نیز دورهٔ کارشناسی در دانشگاه تهران، شاگرد اول بود.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی
دوران دبیرستان
شهید چمران در بیان خاطرات خود می گوید : از نظر سیاسی از اولین روزهایی که بعد از شهریور1320 یک مقدار آزادی نسبی داده شده بود و گروه های مختلف فعالیت می کردند،"جناب مهندس بازرگان" و "آیت ا... طالقانی" و "دکتر سحابی" و عده دیگری از متفکرین انجمن اسلامی دانشجویان را پایه ریزی کردند و من 15 ساله بودم که در این انجمن ها فعالیت می کردم -هنوز دانشجو نبودم اما برادر بزرگم دانشجو بود و مرا با خود به انجمن می برد -و پای درس این بزرگان می نشستم و خیلی خوب به یاد دارم که "شهید مطهری" در جلسات متعدد منطق و فلسفه درس می داد و درسهای او را هنوز به خاطر دارم.
دوران تحصیل در دانشگاه تهران
شهید چمران در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شرکت داشت و بعد از کودتای 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضتمقاومتملی ایران پیوست.در روز شانزدهم آذر ماه سال 32 که رژیم شاه، دانش جویان معترض به سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا- را به گلوله بست و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند، شهید چمران نیز جراحت مختصری برداشت و بعدها با کمک سایر دانش جویانی که در این فعالیت انقلابی مشارکت داشتند، مفصل ترین مقاله ای در مورد واقعه شانزده آذر نوشت که بعدها این مقاله در نشریه ای به همین نام در آمریکا نیز منتشر شد.
شهید چمران در این دوره علاوه بر فعالیت علمی در عرصه سیاسی نیز بسیار فعال بود. هر چه زمان به پیش میرود فعالیتهای سیاسی چمران افزایش مییابد و ساواک نیز بیشتر به او حساس میشود و عملکردش را زیر نظر میگیرد. نمایندگی ساواک در امریکا از همان سال 1340 از او به عنوان «یکی از محرکین اصلی تظاهرات و دستهبندیهای دانشجویان مقیم امریکا» نام میبرد و مسئولیت او در «نوشتن کلیه اطلاعیههای انجمن دانشجویان شمال کالیفرنیا» را به ساواک گزارش میکندبا همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود.
از دیگر برنامههای اعتراضی چمران سازماندهی و شرکت در تجمعات اعتراضآمیز در مقابل ساختمان سازمان ملل متحد، کاخ سفید، سفارت ایران در واشینگتن و کنسولگریهای ایران در شیکاگو، نیویورک و سنفرانسیسکو است . ساواک سازماندهی و حضور او را در تظاهرات اعتراض به حضور شاه در امریکا در سال 1341در شهرهای نیویورک و سنفرانسیسکو گزارش کردهاست . این همان سفر مشهور شاه در دورهی کندی است که طی آن شاه تلاش کرد تا عزم خود را برای اصلاحات نشان دهد و دولت امریکا را متقاعد کند نسبت به ادامه حمایت از علی امینی تجدید نظر کند.ز دیگر فعالیتهای شهید چمران در این دوره تحصن در معبد سازمان ملل متحد بود.
مصرقیام پانزده خرداد 1342 نقطهی اوجی در روند فعالیتهای مخالفان شاه بود. این قیام باعث گسترش نفوذ دین در میان قشر تحصیلکرده و همچنین پدیدار شدن شکاف میان دین و حکومت شد . بزرگترین رهآورد 15 خرداد برای مبارزان سیاسی درک عدم امکان فعالیت سیاسی در چهارچوب قانون و با مسالمتجویی بود . چمران و برخی مبارزان خارج از کشور در پی این واقع، لزوم برنامه-ریزی متفاوت و انتخاب راهکارهای نو در شیوه مبارزه با حکومت شاه را دریافتند.آنها سرانجام تصمیم مهمی گرفتند؛ سازمانی به نام سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) راهاندازی کردند و رهسپار مصر شدند تا با بهره از شرایط مناسبی که آن کشور در دورهی حکومت جمال عبدالناصر داشت، به فراگیری آموزشهای چریکی و جنگ پارتیزانی بپردازند. شهید دکتر چمران به همراه همفکرانش عازم مصر شدند. او دو سال در مصر ماند، آموزش دید و سپس مسئولیت آموزش ایرانیان مبارز را برعهده-گرفت. او در این دوره یک بار به امریکا بازگشت تا خانوادهاش را با خود همراه کند و چندین بار به اروپا سفر کرد. این سفرها باعث شد تا ساواک گمان کند او ایام خارج از امریکا را در اروپا میگذراند. نمایندگی ساواک در امریکا در دی ماه 1344 گزارش میکند:«اخیراً نیز گفته میشود که مسافرتهایی به اروپا نموده و فعالیتهای خود را ادامه میدهد» و این مطابق با پوشش امنیتی بود که خواست چمران و یارانش بود. این دوره درپی بروز مشکلاتی بین سماع و دولت مصر- در اثر سیاستهای پانعربی - و دشواریهای دیگری که اقامت در منطقه را با خطراتی همراه میساخت، به پایان آمد و چمران به امریکا بازگشت
لبنان
شهید چمران بنا به دعوت امام موسی صدر و به منظور ایجاد پایگاه مبارزاتی جدید، راهی لبنان شد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را که فرزندان یتیم شیعی لبنان در آن جا آموزش می دیدند بر عهده گرفت. در خاطرات وی درباره سفر به لبنان آمده است. "من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم، ولی همه لذ ّات را سه طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم، تا در میان محرومان و مستضعفان زندگی کنم، با فقر و محرومیت آن ها آغشته شوم و قلب خود را برای دردها و غم های این دلشکستگان باز کنم" .
از طرفی " ما احتیاج به یک پایگاه در منطقه داشتیم که از آن جا بتوانیم فعالیت های خودمان را برعلیه رژیم ایران سازمان بدهیم. در آن زمان مناسب ترین نقطه لبنان بود. اضافه بر اینکه امام موسی صدر که مخالف حکومت شاه بود حاضر به همکاری با ما بود" شهید چمران در دوران حضور خود در جنوب لبنان با فعالیتهای بسیار توانست تشکیلات مردمی تحت عنوان "حرکتة المحرومین" شامل شیعیان جنوب این کشور را سازماندهی و راه اندازی نماید. و سپس از بین اعضای " حرکة المحرومین" سازمان نظامی "امل" را تشکیل داد. به موازات این گونه اقدامات، شهید چمران دو نشریه "صوت المحرومین" و "صوت الامل" که جنبه تئوریک و خبری داشت را منتشر ساخت.
"حاج حسین خلیل" معاون سیاسی دبیرکل حزب الله لبنان می گوید : شهید دکتر چمران نخستین کسی بود که فکر ارسال سلاح به این منطقه و این مردم افتاد. من خود شاهد این امر بودم که او با ماشین ها ی تاکسی سلاح به داخل مناطق محاصره شده می فرستاد؛ زیر این ماشین ها جای مخفی درست می کرد و یک یا دو یا سه یا چها رتفنگ و جعبه فشنگ و مهمات برایشان می فرستاد تا از جان و نوامیس خود دفاع کنند.محمد نصرالله عضو هیأت رئیسه جنبش اَمل در خصوص حضور دکتر مصطفی چمران در لبنان میگوید: «شهید چمران بر حسب خواست امام موسی صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانوادهاش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش میگفت من خاک کفشهای فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است. امام موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف شهید چمران اجرا شود.فعالیتهای شهید چمران در لبنان روز به روز در حال گسترش بود تا اینکه با سفر امام موسی صدر به لیبی و مفقود شدن وی و همراهانش نقطه عطفی در مبارزات وی و سایر مبارزان لبنانی صورت پذیرفت و آنان را برای ادامه راهی که امام موسی صدر آغاز کننده آن بود بیش از پیش منسجم تر ساخت. او به هر طریقی که توانست فریاد مظلومیت شیعیان لبنان را سر داد و می گفت " من با ایمان به انقلاب قدم به این راه گذاشته ام و همه روزه در معرض مرگ و نیستی قرار گرفته ام ولی بر اساس ایمان به هدف و آزادی فلسطین از مرگ نهراسیده ام و همه خطرات را با آغوش باز استقبال کرده ام.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران
در واپسین روزهای پیروزی انقلاب، دکتر چمران به عشق دیدار حضرت امام (ره) و پیوستن به امواج خروشان مردم، به وطن بازگشت و در آغاز ورودش به دیدار امام خمینی شتافت. وی سپس اولین دوره های آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را راه اندازی و خود شخصاً به تربیت کادر آن مبادرت ورزید پس از آن در سمت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب مشغول حل و فصل مسایل نقاط بحرانی کشور شد.با پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب چپ و گروه های ضد انقلاب درصدد تجزیه مناطق مختلف کشور به ویژه کردستان بودند، آنان یک هفته پس از پیروزی انقلاب در اول اسفند ماه در ابتدا با تهاجم به منطقه مهاباد زمزمه جدایی و خود مختاری سردادند و در 27 اسفند مه 57 به سنندج یورش بردند و گروه کثیری را به شهادت رساندند. تهاجم به نقده درسی و یک فروردین 58 و بانه، سردشت، سقز ، مریوان، اشنویه و بوکان و سایر شهرها در راستای تجزیه کردستان بود. شهید چمران در چنین شرایطی که نیروهای ضد انقلاب و گروه های چپ، غرب کشور را مورد حمله قرار داده بودند، وارد صحنه شد و برای اولین بار در قائله منطقه مرزی "سرو" لباس رزم پوشید و با کمک سایر نظامیان به پاکسازی منطقه پرداخت. شهید چمران مشکلات موجود در منطقه مریوان را از طریق برگزاری جلسات متعدد با بزرگان منطقه حل و فصل کرد. اما تهاجم احزاب چپ به منطقه پاوه در تاریخ 24/5/1358 با شدت بیشتر و با شهادت بسیاری از اهالی منطقه و نظامیان شروع شد. در چنین شرایطی شهید چمران و شهید فلاحی با عزیمت به پاوه و همراهی با نیروهای نظامی، آنان را دلگرم به ادامه مبارزه نمودند. تا اینکه با صدور اعلامیه تاریخی حضرت امام مبنی بر عزیمت نیروهای ارتشی به منطقه پاوه، نیروهای ارتشی به طور رسمی وارد معرکه شدند و تمامی مناطق اشغال شده در کردستان پاکسازی شد و دکتر چمران به تهران بازگشت. شهید چمران در تاریخ 16 آبان 1358 به پیشنهاد شورای انقلاب و به فرمان حضرت امام خمینی به عنوان نخستین فرد غیر نظامی به وزارت دفاع منصوب شد. وی پاکسازی ارتش بر اساس و اصول منطقی و صحیح را در رئوس کارهای خود در وزات دفاع قرار داد اما عنایت ویژه حضرت امام و افکار عمومی به توان و کارایی و شخصیت شهید چمران، حرکت های مشکوکی را در جهت خدشه دار ساختن شخصیت وی برانگیخت به طوری که حتی گروهک پیکار نیز قصد ترور ایشان را نمودند که موفق نشدند.
دکتر چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی ، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی ، به ویژه در ارتش ، حداکثر تلاش خود را به کار بندد وی سپس در تاریخ 20 اردیبهشت 1359 ، هنگام تشکیل شورای عالی دفاع، به نمایندگی حضرت امام (ره) در این شورا منصوب شد و مأموریت یافت به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.شهید چمران با شروع جنگ تحمیلی و حمله ارتش صدام به مرزهای ایران اسلامی به خدمت حضرت امام رسید و با اجازه ایشان، همراه با حضرت آیت ا... خامنه ای به اهواز رفت و شب بعد از ورود، اولین حمله چریکی را علیه تانک های دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیش روی کرده بودند ، آغاز کرد وی سپس با آموزش گروهی از رزمندگان داوطلب که گرد او جمع شده بودند، ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. از دیگر اقدامات شهید چمران در اهواز، ایجاد هماهنگی بین ارتش ، سپاه و نیروی داوطلب مردمی می باشد که با این حرکت، شیوه جدید جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود صورت پذیرفت.شهید چمران ، پس از آگاهی از تسخیر سوسنگرد با سازماندهی نیروهای مردمی و سپاه پاسداران در کنار ارتش توانست شهر سوسنگرد را از محاصره صدامیان نجات بخشد . در این منطقه بود که در حین درگیری با نیروهای بعثی زخمی شد.پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با حضرت امام و ارائه گزارش به حضور امام رسید. حضرت امام پدرانه به سخنانش گوش داد و رهنمودهای لازم را به او ارائه کرد.در سی و یک اردیبهشت سال 1360 شهید چمران همراه با رزمندگان اسلام توانستند ارتفاعات الله اکبر را فتح نماید. شهید چمران و فرمانده شجاعش – ایرج رستمی- دو روز بعد از فتح ارتفاعات الله اکبر ، توانستند تپه های شاهسوند را به تصرف آورند. سپس شهید چمران طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و فداکاری رزمندگان ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
بنده اول جنگ رفتم اهواز. اولین بار این لباس را من شب ورود به اهواز پوشیدم؛ معمول هم نبود آنوقت معممین لباس نظامی بپوشند! من دیدم لباس سربازی را ریختهاند آنجا؛ با مرحوم چمران رفته بودیم و از تهران هم یک عده با ما بودند.
دیدم دارند آن لباسها را میپوشند، به چمران گفتم چه طور است من هم یکدانه بپوشم؟ گفت چی!؟ یکدانه لباس سربازی برداشتم پوشیدم و عمامه و عبا را گذاشتم کنار؛ تفنگ هم داشتم، تفنگ را هم برداشتم.همان شب ورود ما به عملیات ایذایی علیه دشمن، بنده هم با اینها راه افتادم رفتم، هنوز شاید یک ماه هم از جنگ نمیگذشت. پا شدیم رفتیم شب تاریک؛ چندین شب متوالی بنده در عملیات ایذایی علیه تانکهای دشمن شرکت کردم. آن وقت سپاه تشکیلات خیلی کوچکی داشت؛ ارتش هم در یک جاهایی مستقر بود.حرکی نبود در ناحیهی اهواز، یک عده داوطلب، چه سپاهی، چه آن گروه داوطلبینی که ما داشتیم با مرحوم چمران در اهواز، راه میافتادند شبانه میرفتند تانکهای دشمن را یکی دو تا سه تا با آرپیجی میزدند. چند نفر هم کلاشینکف بهدست، اینها را حفاظت میکردند؛ رفتم دیدم عجب دنیای جدیدی است.(دیدار با طلاب و روحانیون عازم جبهه۱۳۶۶/۸/۲۶)
ویژگی های اخلاقی شهید مصطفی چمران
نخستین
عید بعد از ازدواجمان ـکه لبنانیها رسم دارند دور هم جمع میشوند، مصطفی
در مؤسسه ماند و نیامد به خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم
بدانم چرا نرفتید؟»مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش
خانوادههایشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد
نفر یتیمی که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید
بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای
تعریف کردن داشته باشند». گفتم: «چرا از غذایی که مادر برایمان فرستاد،
نخوردید؟ نان و پنیر و چای خوردید». گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم:
«شما دیر آمدید بچهها نمیدیدند شما چی خوردهاید». اشکش جاری شد، گفت:
«خدا که میبیند».(غاده جابر؛ همسر شهید چمران)
دکتر
مصطفی چمران خیلی شب زنده دار بود و بسیاری از اوقات، و قتی کار خود را در
بیروت تمام می کرد، ساعت دو - سه نیمه شب به صور باز می گشت. با وجود این
که مسیرش پر از خطرهای گوناگون بود و شهید چمران نیز همواره از سوی بسیاری
از دشمنان داخلی و خارجی مورد هدف قرار داشت.به کوچک و بزرگ نزدیک بود،
یعنی به مشکلات تمام برادران اهتمام داشت؛ به مشکلات شخصی شان و مشکلات
عمومی شان به شکل مستقیم و بلاواسطه مسئول بود؛ یعنی اهل کاغذ بازی و پیام
نبود و انسانی اهل عمل و جدی بود. یک لحظه از عمر خود را تلف نمی کرد و هیچ
وقت ضایع شده ای نداشت.(حاج حسین خلیل معاون سیاسی دبیرکل حزب الله لبنان)
بعد
از سیزدهم آبان 1358 وقتی لانه جاسوسی آمریکا فتح شد، دولت موقت عکس العمل
نشان داد و روز بعد جملگی اعلام استعفا کردند. خب ما در نخست وزیری مستقر
بودیم و صبح روز چهاردهم آبان که در دفتر حاضر شدیم، دستور دولت موقت را
دیدیم که گفته بودند همه افراد کارها را رها کنند و بروند، چون دولت استعفا
داده است. دکتر آمد و ما خبر را به ایشان دادیم. دکتر گفت: "خب شما هم
بساطتان را جمع کنید و بروید."ما شروع کردیم به جمع آوری وسایلمان و دفتر،
دکتر هم رفت. حدود ساعت 4یا5 عصر بود که دکتر برگشت. من رفتم گزارش جمع
آوری وسایل و دفتر را به دکتر بدهم که ایشان به بنده فرمود:" عزیز، نمی
خواهد ادامه بدهید."من با تعجب پرسیدم: "چرا؟ همه در حال رفتن هستند."دکتر
فرمود: " نه، شما وسایلتان را جمع نکنید، برگردید سرکارتان. ما نمی
رویم."پرسیدم: "موضوع چیست؟"دکتر جواب داد: "من امام را تنها نمی
گذارم."(دکتر کاویانی رئیس دفتر دکتر چمران)
شهید
چمران با خانواده ما رابطه صمیمی داشت و عماد همیشه خود را شاگرد چمران
میخواند، شهید چمران در دوران امام موسی صدر مدتی را با ما زندگی کرد و
عماد هم با تأثیرپذیری از رفتار وی بسیاری از اخلاقیات را کسب کرد.(مادر
شهید عماد مغنیه)
|
لحظه شهادت و تشیع شهید مصطفی چمران |
شهادت
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروهاانتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت.
همسر شهید چمران نقل میکند :شب رفتم بالا. وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده، فکر کردم خواب است. آمدم جلو و اورا بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت. یک روز که اومدم دمپاییهایش را بگذارم جلوی پایش، خیلی ناراحت شد، دوید، دوزانو شد و دست مرا بوسید، گفت: تو برای من دمپایی میآوری؟ آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد. احساس کردم او بیدار است، اما چیزی نمیگوید، چشمهایش را بسته و همین طور بود. مصطفی گفت: من فردا شهید میشوم. خیال میکردم شوخی میکند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟گفت: نه، من از خدا خواستم و میدانم خدا به خواست من جواب میدهد. ولی من میخواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمیشوم. خیلی این حرف برای من تعجب بود. گفتم: مصطفی، من رضایت نمیدهم و این دست شما نیست. خوب هر وقت خداوند ارادهاش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ و او اصرار میکرد که: من فردا از اینجا میروم. میخواهم با رضایت کامل تو باشد. و آخر رضایتم را گرفت. من خودم نمیدانستم چرا راضی شدم. نامهای داد که وصیتاش بود و گفت: تا فردا باز نکنید. در سحر گاه سی و یکم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند . در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.»بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند .چمران همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»مصطفی چمران در آن منطقه در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید.
همسر شهید چمران نقل میکند :بچهها آمدند که ما ببرند بیمارستان. گفتند: دکتر زخمی شده. من بیمارستان را میشناختم، آنجا کار میکردم. وارد حیاط که شدیم من دور زدم طرف سردخانه. خودم میدانستم که مصطفی شهید شده و در سردخانه است، زخمی نیست. به من آگاه شده بود که مصطفی دیگر تمام شد. رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم، گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان. آن لحظه دیگر همه چیز برای من تمام شد، آن نگرانی که نکند مصطفی شهید، نکند مصطفی زخمی، نکند، نکند. اورا بغل کردم و خدا را قسم دادم به همین خون مصطفی، به همین جسد مصطفی، که آنجا تنها نبود، خیلی جسدها بود، که به رفتن مصطفی رحمتش را از این ملت نگیرد. احساس میکردم خدا خطرات زیادی رفع کرد به خاطر مرد صالحی که یک روز قدم زد دراین سرزمین به خلوص .
«دکتر
چمران با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است، برنگردد
تهران. نه مجلس میرفت، نه شورای عالی دفاع.یک روز از تهران زنگ زدند.
حاجاحمدآقا بود گفت: «به دکتر بگو بیاد تهران». گفتم: «عهد کرده با خودش
نمیآد». گفت: «نه، بگو بیاد. امام دلش برای دکتر تنگ شده». بهش گفتم. گفت:
«چشم همین فردا میریم».
مهندس
مهدی چمران در خاطره ای جالب در باره رابطه عاطفی میان امام و شهید چمران
نقل می کند:یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در
اهواز تلفن کردند و گفتند که امام میفرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ
شده است بگویید به تهران بیاید.» دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از
ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر
امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشه ها و کالکهای منطقه عملیاتی را به
خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمیتوانست پایش را جمع
کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او عشق میورزید در مقابل
ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل میشد شروع به
توضیح و توجیه نقشه ها کرد. امام با فراست خاصی که داشتند متوجه ناراحتی
دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر
عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به
احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمیکنند. دو مرتبه امام با
لحن خاصی فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم
او هم پذیرفت. پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به
حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط
حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج
احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمی شنید بنده او را از داخل
ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا میزنند حاج احمد آقا خدمت امام
که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشته اید، آقای چمران
با پای زخمی که نمی تواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را
باز کنید.(بین اتاق امام و دری که به درون حسینیه باز میشد و از سطح زمین
فاصله داشت میزهایی چوبی به هم چسبانیده بودند. این میزها تراس جلوی اتاق
امام را یک راست به حسینیه متصل میکرد و حیاط کوچک منزل امام را نصف کرده
عملاً عبور از سمتی به سمت دیگر را غیرممکن مینمود
منابع:
http://iichs.org
http://chamran.ir
http://www.irdc.ir
http://fashnews.ir
http://chamran.org
http://rajanews.com
http://rasekhoon.net
http://www.tabnak.ir
http://www.aviny.com
http://www.hawzah.net
http://www.artbirjand.ir
http://www.afkarnews.ir
http://www.farsnews.com
http://www.noorportal.net
http://imamsadr-news.com
http://www.sedayeshia.com
http://www.farsi.khamenei.ir
http://revolution.shirazu.ac.ir
http://www.imam-khomeini.ir
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی
سلام حاجی چرا دیگه انجمن قاریان نمی آیی؟
چرا دیگه پست نمی ذاری؟
علیک سلام
کم و بیش هستم. سعی میکنم بیشتر بیام انجمن
ممنون از حضور و نظرت
یا علی
سلام ممنون از مطالب خوبتون خسته نباشید
علیک سلام
ممنون از حضور و نظرتون
یا علی
در خواب خدا در گوشم گفت : تو را چه به عشق ؟؟!! گفتم چرا ؟؟ گفت تو خوابیو عشقت در اغوش دیگریست لبخند زدمو گفتم خدایا مخلوق توست شاید تو خوابی خبر از رسم دنیا نداری ...
ممنون از حضورو و نظرتون
یا علی
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
ممنون از حضورو و نظرتون
یا علی
در آن ایام شخص دکتر چمران آدم خوبی بوده ....
ولی متاسفانه برادر ایشان در شهرداری تهران چنان به میز ریاست چسبیده که گویی 1000 سال عمر باقی دارد ...
عملکرد خوبی در شهرداری ندارد