مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ ش در خیابان پانزده خرداد تهران متولد شد.ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دبیرستان را ابتدا در مدرسه دارالفنون و سپس در دبیرستان البرز به اتمام رساند. به سال ۱۳۳۲ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1336 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی در تمام دوران تحصیل خود و نیز دورهٔ کارشناسی در دانشگاه تهران، شاگرد اول بود.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی
دوران دبیرستان
شهید چمران در بیان خاطرات خود می گوید : از نظر سیاسی از اولین روزهایی که بعد از شهریور1320 یک مقدار آزادی نسبی داده شده بود و گروه های مختلف فعالیت می کردند،"جناب مهندس بازرگان" و "آیت ا... طالقانی" و "دکتر سحابی" و عده دیگری از متفکرین انجمن اسلامی دانشجویان را پایه ریزی کردند و من 15 ساله بودم که در این انجمن ها فعالیت می کردم -هنوز دانشجو نبودم اما برادر بزرگم دانشجو بود و مرا با خود به انجمن می برد -و پای درس این بزرگان می نشستم و خیلی خوب به یاد دارم که "شهید مطهری" در جلسات متعدد منطق و فلسفه درس می داد و درسهای او را هنوز به خاطر دارم.
دوران تحصیل در دانشگاه تهران
شهید چمران در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شرکت داشت و بعد از کودتای 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضتمقاومتملی ایران پیوست.در روز شانزدهم آذر ماه سال 32 که رژیم شاه، دانش جویان معترض به سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا- را به گلوله بست و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند، شهید چمران نیز جراحت مختصری برداشت و بعدها با کمک سایر دانش جویانی که در این فعالیت انقلابی مشارکت داشتند، مفصل ترین مقاله ای در مورد واقعه شانزده آذر نوشت که بعدها این مقاله در نشریه ای به همین نام در آمریکا نیز منتشر شد.
میرزا محمد پدر دره گرگی، معروف به «محمد بروجردی » در سال 1333 در روستای « درّه گرگ» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. وی در سن 6 سالگی پدرش را ازدست داد و به همراه مادربه تهران مهاجرت کرد و درتهران بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توامان تجربه نمود. مادرش میگوید: «محمد شش ساله بود که یتیم شد. از هفت سالگی روزها را در یک دکان خیاطی کار می کرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس می خواند. همه او را دوست داشتند. چه معلم چه صاحبکارش.»
چهارده ساله بود که به سال 1347 با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت می کرد: «وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند».پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیات های مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل می شد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد.در سال 1350 ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش میگوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند میخواهی چکار کنی؟ گفت : مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمی دهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم.می فهمی مادر، بیزار!»«محمد»که علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرارکرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد. محمد نهایتا پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد و به طور حرفه ای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت. درقدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار نماید. چندی بعد در رابطه با تشکل های فرهنگی- تبلیغاتی دست بکار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها و پیام های حضرت امام شد.شهید بروجردی در سال 1355 به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان «امام موسی صدر» از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و چریکی نزد« شهید چمران» و «شهید محمد منتظری» پس از دو ماه به ایران بازگشت. پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه «اطلاعات» و قیام خونین 19 دی ماه سال 1356، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر «قم»، «محمد» یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی – امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. وی در سال 1356 با همکاری دوستان خود فعالیت های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب «گروه توحیدی صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد. وی هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت. پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیت های انقلابی محمد دامنه گسترده تری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی «زندان اوین»، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به محمد محول شد. انجام وظیفه ی «محمّد» در این سمت، چندان به درازا نینجامید. تو گویی سرنوشت فرزند شهید خطه ی بروجرد، در عرصه ای دیگر می باید رقم می خورد. به گفته ی سردار سرلشگر « محسن رضایی»: «محمّد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود. او یکی از دوازده نفری بود که سپاه را پایه گذاری کردند. البته برخی از این افراد، مثل شهید محمّد منتظری و ... بعد ها به شهادت رسیدند».
شهید رزاق چراغی به سال ۱۳۳۶ در روستای «ستق» از توابع شهرستان ساوه به دنیا آمد.او بعدها ،در میان خانواده و همرزمانش با نام «رضا» شناخته شد. شهید چراغی با شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، خود را به مریوان می رساند و در مبارزه با گروهکهای محارب، از هیچ کوششی دریغ نمی کند. چراغی در مدت حضورش در کردستان ، تجربیات ارزشمندی دربارة مسائل نظامی و نیز فرماندهی کسب می کند .
او در عملیات محمد رسول الله (ص) مسیر بسیار مهم و پر خطر معروف به نام «پرخون» را از تصرف نیروهای ضد انقلاب خارج می کند. چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئوولیت جانشین سپاه دزلی و زمانی نیز به عنوان مسئوول محور مریوان انجام وظیفه می کند.شهید چراغی ، پس از اعزام تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به جنوب ، همراه نیروهای تیپ راهی آنجا می شود.از آن زمان ، در تمام جبهه های غرب و جنوب ، رضا چراغی ، یکی از بازوان توانمند احمد متوسلیان بود. پس از اسارت حاج احمد در لبنان ، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه) به حاج محمد ابراهیم همت سپرده شد و اوسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر ماه ۱۳۶۱ ، فرماندهی گردان حمزه را به عهده می گیرد و با این مسئوولیت، درعملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت می کند.رضا در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان فرماندة تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با سیزده گردان وارد عمل می شود. درعملیات والفجر مقدماتی تیپ ۲۷ به لشگر تبدیل می شود . زمانی که حاج محمد ابراهیم همت به فرماندهی سپاه 11 قدر برگزیده شد ، رضا چراغی ، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه) را بر عهده میگیرد که رضا در این عملیات، «شمشیر لشگر» لقب میگیرد.
فرماندهی عملیات از داخل آمبولانس
حسین الله کرم روایت می کند :«در عملیات مسلم بن عقیل که نهم مهرماه 1361 در منطقه سومار انجام گرفت، حاج همت به دو سمت منصوب شد، هم فرمانده لشکر نصر متشکل از تیپ های 27 محمد رسول الله(ص)، 31 عاشورا، 21 امام رضا(ع) و 18 جواد الائمه(ع) و هم فرمانده سپاهی قرارگاه عملیاتی ظفر. رضا چراغی هم فرماندهی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) را بر عهده گرفت.در این عملیات تیپ های 27 محمد رسول الله(ص)، حدود 13 گردان داشت که هدایت آن با رضا بود؛ رضا به خاطر جراحات قبلی هنوز هم پایش در گچ بود و ناراحتی زیادی داشت. او در حالی که سُرُم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس عملیات را در شرایط بحرانی هدایت می کرد».تیپ 27 محمد رسول الله(ص) در عملیات مسلم بن عقیل و مرحله دوم آن موسوم به زین العابدین(ع) که هر دو در منطقه عملیاتی سومار انجام گرفت، توانست تحت فرماندهی رضا چراغی، ضربات سنگینی بر یگان های سپاه دوم دشمن بعثی وارد کند و در نزدیکترین جبهه به مرکز سیاسی کشور عراق، به فاصله 100 کیلومتری بغداد، صدای غرش توپ های ایران را به گوش دیکتاتور جنگ افروز عراق برساند
ادامه مطلب ...
زین الدین بن على بن احمد عاملى جبعى، معروف به «شهید ثانى» فقیه و دانشمند بزرگ اسلام و شیعه در سیزدهم شوال 911 هجرى قمرى، در خانواده علم و فقاهت به دنیا آمد.جد ششم او صالح نامی است که شاگرد علامه حـلـی بـوده اسـت .شیخ حسن فرزند شهید از
دانشمندان بزرگ شیعه و مولف کتاب معروف «معالم الاصول» در اصول فقهاست که در این زمان نیز از کتب درسی حوزه های علمیه به شمار می رود. دانشمند وفقیه معروف «سیدمحمد علی عاملی» نوه دختری شهید ثانی است . کتاب «مدارک» وی از کتب معتبر فقهی و از اهمیت بالایی برخوردار است . فرزند و نوه شهید ثانی به موجب اهمیت این دو کتاب، در حوزه های علمیه با عنوان «صاحب معالم» و «صاحب مدارک» نام برده می شوند.شهید ثانی مانند شهید اول از مردم جبل عامل واقع در جنوب لبنان بودهاند و هر دو از نوابغ نامی و مفاخر فقهاء و مجتهدین شیعه، و هر دو به جامعیت در علوم و فنون اسلامی مشهور هستند، و هر دو نیز به جرم تشیع در راه دین به شهادت رسیدند.شهید ثانی در نه سالگی پس از آنکه روخوانی قرآن مجید را فراگرفتتحصیلات خود را آغاز کرد. نخستین معلم وی پدرش علی بن احمد عاملی بود که شهید،ادبیات عرب و کتابهای«مختصر النافع» تالیف محقق حلی و «اللمعهالدمشقیه» از محمد بن مکی «شهید اول» و برخی کتابهای دیگر را از محضر وی فرا گرفت . اما در حالی که بیش از چهارده بهار از زندگانی خود را پشت سر نگذاشته بوددر سال 925 ق . به سوگ پدر نشست .
با اینکه مسافرتهای آن زمان به راحتی مسافرتهای زمان ما نبود شهید ثانی برای کسب علم و دانس مسافرتهای متعددی داشت.وی در سن چهارده سالگی به قریه «میس» جبل عامل رفت و نزد شیخ على بن عبد العالى میسى (متوفاى 938 هجرى قمرى) تحصیلات خود را ادامه داد و کتابهاى «شرائع الأحکام» محقّق حلى و «ارشاد» و «قواعد» علامه حلى را نزد او خواند.او به منظور ادامه تحصیل مسافرتهاى متعددى به نقاط مختلف جهان اسلام آغاز نمود.در اواخر سال 933 برای تکمیل معلومات خویش به دهکده ی "کرک نُوح" که زادگاه بسیاری از علمای آن دیار بود، شتافت و از محضر سید بزرگوار و دانشمند عالیقدر سید بدرالدین حسن بن جعفر اعرجی مؤلف کتاب "محجة البیضاء" که درباره آیات احکام نوشته و فقه و تفسیر و حدیث مربوط به هر آیه را شرح داده بود، کتاب قواعد ابن میثم بحرانی در کلام و تهذیب در اصول، و کتاب"العمده الجلیه" نیز در اصول فقه تألیف دانشمند نام برده و کتاب "کافیه" در نحو را خواند.
آیت اللَّه سیدابوالحسن آل رسول معروف به شمس آبادی در سال 1268 ش در اصفهان متولد شد و پس از فراگیری مقدمات علوم در اصفهان تزد اساتیدی نظیر مرحوم ابوالقاسم زفره ای، سید علی نجف آبادی ، سید محمد نجف آبادی و احمد حسین آبادی عازم حوزه نجف اشرف گردید و از محضر درس خارج مراجع بزرگی همچون مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی آقاضیاءالدین عراقی، آقا جمال الدین گلپایگانی،سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم استفاده نمود. وپس از 12 سال تدریس و ارشاد مردم به اصفهان باز گشت
وفاداری به نهضت امام (ره)؛ بازخوانی پروندههای ساواک
آیتالله شمسآبادی از جمله روحانیونی بود که در سال 1342، وفاداری خود را به نهضت امام خمینی (ره) اعلام کرد. در ادامه، خلاصهای از برخی بخشهای پروندهی آیتالله شمسآبادی را در ساواک میخوانیم:
حمایت از حضرت امام خمینی (ره) و آقای محلاتی و سایر علمایی که در سال 1342 دستگیر شده بودند. انتشار اعلامیهای با امضای جمعی از علمای اصفهان از جمله آیتالله خادمی، سیدابوالحسن شمسآبادی، آقایان رجایی، اردکانی، سیدعلی ابطحی، محمدرضا ثفقی و سیدعلیاکبر هاشمی.
عزیمت به تهران در تاریخ 42/4/20 برای اعتراض به حرکت رژیم و پیوستن به جمع علمای تهران.
ساواک اصفهان طی نامهای به مرکز در تاریخ 42/5/13 اعلام کرد: «حاج ابوالحسن شمسآبادی، پیشنماز مسجد سرتیپ چهارسوق و مسجد شیخبهایی است و پس از شیخمهدی نجفی، در اصفهان، بانفوذترین عالم است.»
نامبرده بههمراه عدهای از علمای اصفهان (از جمله آقای خادمی، سیدعلی بهبهانی و)... طی تلگرامهایی به مراجع تقلید و دیگر علما، از جمله آیتالله خوانساری (تهران) به محکومیت آقای ربانیشیرازی، اعتراض و درخواست اقدام از ایشان جهت تجدید نظر در حکم مصادره را مینماید. (47/4/25)
مؤسسهی احمدیه که زیر نظر آقایان خادمی و شمسآبادی اداره میشود، اقدام به اعزام طلاب به اطراف میکند. به مبلغان مذکور اعلام شده که هیچگونه پولی از مردم نگیرند. قرار است مؤسسه، خرج سفر و حق منبر ایشان را تقبل نماید. (48/12/19)
ارسال تلگرامی در سال 1349با امضای جمعی از اعضای علمای اصفهان (از جمله آقای خادمی، شمسآبادی، اردکانی و...) درمورد تبعید آقای صافی، به آیتالله گلپایگانی.
در جلسهای که در منزل حاجآقا مرتضی ابطحی، با شرکت بیست نفر از علما تشکیل شد، آقای شمس آبادی بر ضد فحشا سخنرانی و از روحانیون خواست که آن را در منابر عنوان کنند.(50/1/14)
- آقایان خادمی و شمسآبادی، بهشدت آقای منتظری را [بهخاطر دفاع از مطالب کتاب شهید جاوید و نویسندهاش] مورد حمله قرار دادند. ساواک در سال 52 در ارتباط با وی چنین مینویسد: «فاقد پیشینهی کیفری (از نظر ضد امنیتی) میباشد و از نظر روحیه و مشئ سیاسی، فردی است طرفدار آیتالله خویی، که به نمایندگی از وی، شهریهی طلاب را میپردازد. ضمناً باطناً از روحانیون افراطی حمایت [کرده] ولی تاکنون به ظاهر، رعایت بیطرفی را کرده است.»
در سال 1353، گزارشهایی از طریق منابع ساواک دریافت میشود که آیتالله شمسآبادی به عدهای از طلاب، که به خدمت در ادارهی اوقاف درآمده و مروج مذهبی نام گرفتهاند، توسط نزدیکان خود، پیغام فرستاده و تعدادی را به منزل خود دعوت نموده تا از خدمت در اوقاف، استعفا کنند و به آنان قول داده است چنانچه از حقوق دولت چشمپوشی کنند، حقوق بیشتری به آنان خواهد داد.
حاجیعلی رزم آرا در سال 1280شمسی در شب عید قربان در محلهی «سرچمشه»ی تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاجی» را به نام او افزودند.رزمآرا تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهی فرانسوی «آلیانس» به پایان رساند و سپس در 17 سالگی وارد مدرسهی نظام شد. او پس از خاتمهی تحصیل در مدرسهی نظام به نیروی قزاق پیوست و در عملیات سرکوب نهضت جنگل با «رضاخان سردارسپه» آشنا شد.رضاخان به زیرکی و استعداد این افسر جوان پی برد و او را جزو نخستین افسران اعزامی به خارج، به فرانسه فرستاد.
سپهبد حاج علی رزم آرا |
رزمآرا تحصیلات خود را در دانشکدهی نظامی «سن سیر» به پایان رساند و در بازگشت به ایران در سال 1308ه.ش. با درجهی سرهنگ دومی وارد خدمت ارتش شد.درخشانترین اقدام رزمآرا در ارتش، تأسیس ادارهی جغرافیایی برای تهیهی نقشههای دقیق از سراسر ایران در سال 1316ه.ش. بود که به خاطر موفقیت در این کار، به درجهی سرتیپی رسید و در رأس این اداره قرار گرفت. رزمآرا در 1322ه.ش. به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. در آن هنگام، اکثریت قریب به اتفاق امرای ارتش، ارشدتر از او بودند و تنها با حربهی فروتنی توانست چند ماهی در آن سمت باقی بماند. رزمآرا بعد از ملاقات با وابستگان نظامی کشورهای متفق، ضمن انتقاد از رویهی آنها از ریاست ستاد ارتش استعفا داد و بدین طریق عدهای را بر طرفداران خود افزود. پس از استعفا، فرماندهی دانشکدهی افسری شد.
افزون بر آن مسؤلیت دفتر نظامی شاه هم به او واگذار گردید. در فروردین 1323ه.ش. رزمآرا درجهی سرلشکری را پس از 5 سال توقف در درجهی سرتیپی دریافت کرد و مجدد به ریاست ستاد ارتش منصوب گردیددر فروردین 1327ه.ش. شاه برای جلب رضایت رزمآرا و دلگرم ساختنش، به او درجهی سپهبدی داد. در آن تاریخ ارتش ایران سه سپهبد بیشتر نداشت و رزمآرا چهارمین نفری بود که به این مقام نایل آمد.از سال 1328ه.ش. رزمآرا به صورت جدی در مقام احراز نخست وزیری برآمد. در انتخابات دورهی شانزدهم دخالت تام داشت. تهران تنها منطقهای بود که نتوانست در انتخابات آن جا مداخله کند، زیرا سرلشکر «زاهدی» رقیب دیرین او در سمت ریاست شهربانی اجازهی مداخله به او را نداد و غالب کرسیهای تهران به دست جبههی ملی افتاد.در انتخابات مجلس سنا، تا حدی دخیل بود، به خصوص در انتخاب سناتورهای انتصابی که در صلاحیت شاه بود، عدهای از امرای ارتش را وارد کرد و در 5 تیر ماه 1329ه.ش. به دربار احضار شد و فرمان نخست وزیری خود را دریافت کرد.
دلایل اعدام انقلابی رزم آرا
1. رزم آرا و وابستگی به انگلستان
نخست در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثهی تجاوز روس و انگلیس به ایران، رزمآرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.
دوم، آمریکایی دانستن جبههی ملی توسط رزمآرا نشانگر علاقهی وی به انگلستان بود. بدین صورت که رزمآرا با آگاهی از علاقهی نواب صفوی به اجرای احکام اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و همچنین با هدف ایجاد تفرقه و سرکوب جبههی ملی، قاصدی به نزد نوابصفوی فرستاد و گفت: «اگر به من امکان بدهند، احکام اسلام را اجرا میکنم».
سوم، براساس اسناد و مدارک موجود بین شرکت نفت انگلیس و رزمآرا، مذاکرههای پنهانی صورت گرفته بود که در این مذاکرهها راهکارها و توصیههایی به رزمآرا ارایه شده بود که در مقابل مجلس و اقلیت جبههی ملی، به آن توصیهها استناد شود و در چارچوب همین مذاکرهها و توافقات رزمآرا، علاقهای به ملی شدن نفت نشان نمیداد تا مبارزههای مردم عقیم بماند
چهارم، رزمآرا در این مذاکرههای پنهانی که به صورت خیلی محرمانه با نمایندهی اعزامی شرکت نفت انگلیس وارد مذاکره شده بود، از او خواست که شرکت نفت فوراً پیشنهاد خود را در رابطه با معاملههای نفتی به دولت ایران بدهد و در نتیجهی این گفتوگوها تقسیم درآمد نفت طبق اصل تصنیف (پنجاه ـ پنجاه) مورد موافقت هر دو طرف ایرانی و انگلیسی قرار گرفت؛ رزمآرا اصرار داشت این توافق تا تصمیم نهایی پنهان بماند. نواب صفوی نیز پس از اطلاع یافتن از مذاکرههای پنهانی رزمآرا با نمایندهی شرکت نفت انگلیس، در جلسهای که بعضی از اعضای نهضت ملی نیز در آن حضور داشتند، گفت: «رزمآرا عامل انگلستان است. باید او را از بین ببریم.»
شهید سیدمجتبی نواب صفوی در سال 1303ش در خانیآباد تهران به دنیا آمد و پس از اتمام دروس ابتدایی، به آبادان سفر کرد. سید مجتبی سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا از محضر مدرسین حوزه علمیه نجف اشرف بهرهمند گردید.
شهید « مجتبی نواب صفوی » |
مخالفت با دفن جنازه رضاشاه در قم
در اردیبهشت ماه 1329 جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پیگیر نواب صفوی و دیگر یارانش، رژیم ناگزیر منصرف شد و جسد را در شهر ری دفن کرد.
در تیر 1329 سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید. هدف از انتصاب او نایده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت و به تصویب رساندن لایحه «گس ـ گلشائیان» بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و آیتالله کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تأکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند.
ترور رزمآرا
در چنین بنبست سیاسی، به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور کردند و متعاقب آن، رژیم شاه و اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی در برابر خواست اکثریت مردم نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب نمود. ترور رزمآرا، نخست، راه را برای ملی شدن صنعت نفت و سپس نخستوزیری دکتر مصدق در 15 اردیبهشت 1330 گشود، اما بلافاصله فدائیان اسلام دستگیر شدند و نواب صفوی نیز در تیرماه 1330، کمتر سه ماه بعد از نخستوزیری دکتر مصدق، دستگیر و زندانی شد.
ترور ناموفق حسین علاء نخستوزیر وقت و دستگیری نواب صفوی
پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، همه دستاوردهای نهضت ملی برباد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمانهای گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله آنها، پیمان نظامی بغداد بود که در 1334 میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران، انگلستان و پاکستان بدان پیوستند. این پیمان، کشورهای منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی امریکا و انگلستان در برابر شوروی در میآورد. فداییان اسلام به عنوان مخالفت با این قرارداد، حسین علاء نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25 آبان 1334 ترور کردند، ولی هنگام انجام عملیات، گلوله در تفنگ گیر کرد و علا از این مهلکه نجات یافت و ذوالقدر که مأمور انجام این عملیات بود، دستگیر شد. سپس دستور دستگیری همه اعضای رسمی و مطرح فداییان اسلام صادر شد ، به دنبال آن نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت گردیدند. آنان تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند.
سرانجام پس از سه روز دادرسی ، دادگاه، نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد.
در سال 1337 در خانواده مجاهد بزرگ آیت الله سید مرتضی علمالهدی دیده به جهان گشود.
از 6 سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهایی خود را آغاز نمود. در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد.
شهید حسین علم الهدای |
اهتمام شهید «علم الهدی» به قرآن کریم
مکتب قرآن
سید حسین از کلاس اول ابتدایی با شروع تعطیلات تابستانی، هر روزه به مکتب قرآن می رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی توانست، قرآن را ختم کند.
وی قاری قرآن صبحگاه مدرسه و تکبیرگوی مسجد بود. با بچه های محله در تیم فوتبال بازی می کرد و با شنیدن اذان، دوستان خود را به مسجد می خواند و پس از نماز، جلسه قرائت قرآن برگزار می نمود.
برایم قرآن بیاورید
در اولین دستگیری حسین، او را در بند نوجوانان زندانی کردند. پس از مدتی که به ملاقاتش رفتیم، مشاهده کردیم که زندان دارای اتاقهای بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی است. از حسین سؤال کردیم چه چیز لازم داری که برایت بیاوریم؟ گفت: فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.
ایات جهاد
حسین با صدای زیبا قرآن می خواند. تیمسار جعفری، فرمانده لشکر خوزستان، در سال 1352 برای افتتاح مسجدی که در پادگان ساخته بود از همة شخصیتها دعوت کرده بود. یکی از دوستان حسین از ایشان دعوت نمود که در ابتدای جلسه قرآن قرائت نماید. وقتی که تیمسار وارد مجلس شد همة حاضران به احترام او از جا بلند شدند، اما حسین سر در قرآن برده بود و به همین بهانه از جا بلند نشد. لحظاتی بعد، حسین پشت تریبون رفت و ایاتی از سورة نساء را خواند که: »وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرًا« نساء/75