مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی در 24 اسفند 1324 در قم پا به عرصه وجود نهاد،دورههای تحصیل ابتدایی و متوسطه را در قم به پایان رساند. سالهای پایانی دوره دبیرستان او مصادف با قیام 15 خرداد شد. پس از آن به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و بعد از تبعید امام خمینی، در سال 1345 مخفیانه برای دیدار پدر عازم نجف شد و در همان جا به دست پدر، به سلک روحانیت درآمد.
چندی بعد به وطن بازگشت و با ایجاد ارتباط های مطمئن در میان عناصر انقلابی و رهبر انقلاب، به سازماندهی نیروهای فعال مذهبی پرداخت و ضمن انجام این فعالیت ها، با جدیت تمام به کسب علوم و معارف دینی و ضروری روی آورد. پس از طی دوره مقدماتی و متوسطه حوزه، سطوح عالی را نزد استاتید بزرگی همچون آیتالله سلطانی (پدر همسر مکرشان)، آیتالله حاج مرتضی حائری و ایتالله شبیری زنجانی سپری کرد. در سال 1356، برخی از همرزمان ایشان توسط ساواک دستگیر شده و ارتباط آنان با وی آشکار شد. از این رو مخفیانه ایران را ترک نموده و به نجف میرود. در همین سفر، فاجعه رحلت برادر بزرگوار ایشان آیتالله سید مصطفی خمینی به وقوع پیوست. سید احمد ، همراه با مهاجرِ بزرگِ انقلابِ رهائیبخشِ اسلام در مهرماه 1357 بغداد را به قصد پاریس ترک می کند تا در بزرگترین تحول فرهنگی و سیاسی جهانِ اسلام، رهبر انقلاب را یاوری و همراهی کند.سرانجام در روز 12 بهمن سال 1357 هجری شمسی همراه امام خمینی به ایران اسلامی باز میگردد.
یازده سال همگام با رهبر کبیر انقلاب : او را «رازدار» و «امین امام و انقلاب» خواندهاند. در وصف امانتداری او همین شهادت امام کافی است که میفرماید: «من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد میگیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الآن که این ورقه را مینویسم قدمی یا قلمی برخلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشتههای من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند.» (صحیفه امام، ج 20، ص 442)
نقش سید احمد در دوران دفاع مقدس : کسب اطلاعات دقیق روزمره از آخرین وضعیت نیروهای خودی و قوای دشمن در جبههها، گردآوری آخرین اطلاعات از شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و موضعگیری افراد و گروهها در قبال مسائل جنگ، و تنظیم و جمعبندی آخرین اطلاعات از مواضع سیاسی و نظامی دولتها و مجامع بینالمللی در رابطه با رخدادهای جبهه و مواضع رادیوها و دیگر رسانههای بیگانه و رساندن به موقع این اطلاعات به فرماندهی کل قوا مسئولیتی بود که مرحوم حاج احمد آقا با مدیریت عالی خود و با مطمئنترین روشها و استفاده از افراد کاردان و امین در دفتر حضرت امام آن را به بهترین وجه ایفاء مینمود و علاوه بر آن، ابلاغ امانتدارانه و سریع پیامهای سرّی و علنی امام در رابطه با امور نظامی، و ارتباط مستمر با شورای عالی دفاع و
و شرکت در جلسات شورا و ارائه رأی و نظر مشورتی خویش به حضرت امام و شورا، و برنامهریزی ملاقاتِ رزمندگان ارتشی و سپاهی و بسیجی با فرمانده کل قوا از دیگر مسئولیتهایی بود که وی در 8 سال دفاع مقدس در کنار مشغله روزمره و بسیار مهم و مؤثری که در دفتر حضرت امام و در خدمت ایشان داشت بخوبی از عهده آن برآمده است.
پس از رحلت امام : یادگار امام، بعد از رحلت حضرت امام نیز همچون گذشته با وجود شایستگی هایی که داشت براساس مصلحتهایی که خود تشخیص داده بود و قبلاً نیز امام بدان توصیه کرده بود از پذیرفتن سِمَتهای رسمی اجرایی امتناع میورزید و همواره میگفت اگر کسی بخواهد، و باانگیزه و هدف باشد، بدون سِمَت رسمی هم میتواند خدمت مؤثر به نظام و انقلاب بکند و چه بسا که در چنین وضعیتی راحتتر و مؤثرتر بتوان خدمت کرد.
نخستین اقدام مسلحانه فدائیان اسلام علیه احمد کسروی صورت گرفت. احمد کسروی از چهره های جنجالی تاریخ معاصر ایران موضوع مناقشات بسیاری بوده است. کسروی از دو جنبه در تاریخ معاصر اهمیت یافته است: نخست از منظر تاریخ نگاری به ویژه تاریخ مشروطیت و دیگر از منظر دشمنی هایی که با تشیع و ائمه معصومین(ع) داشته...
سید احمد کسروی تبریزی |
کسروی ، شدیدترین و غیر منطقی ترین و کودکانه ترین حملات را علیه اسلام و قرآن و رسول اکرم و امامان معصوم(ع) و ... آغاز کرد. او به جای این که نظرات خود را منطقی و مستدل بیان کند، با گستاخی تمام به سوزاندن قرآن و مفاتیح الجنان و سایر کتب مذهبی اقدام کرد و حتی بعضی از روزهای سال را به عنوان عید کتاب سوزی معرفی نمود.او در این روزها، انواع کتاب های مذهبی را جمع می کرد و به کمک دوستان و پیروانش به آتش می کشید. علاوه بر این، او به جای بحث های منطقی، درباره رسول اکرم و امامان شیعه، ناسزاها و سخنان رکیکی به زبان می آورد . کسروی علناً اظهار می کرد که قرآن کلام خدا نیست، حضرت رسول پیامبر نبوده است، اسلام مایه گمراهی است، آمدن فرشتگان نزد حضرت رسول چیزی غیر از افسانه نیست و ...
ایرادهای وی به اسلام بیشتر از کتب مبلغین آمریکایی و مستشرقین، اخذ شده بود و اشکال هایی را که متوجه مذهب تشیع می ساخت، غالب آنها را از علمای متعصب سنی مانند حجر و موسی جار الله عالم سنی معاصر بر گرفته بود. کسروی در حالی چنین هتاکی هایی می کرد که خودش را پیامبر و فرستاده خدا می دانست و اعلام می کرد دینی به نام پاکدینی آورده است و مردم باید از دین او پیروی کنند تا به سعادت برسند. او حتی برای خود سالروز برانگیختگی (بعثت) نیز تعیین کرده بود و اول آذرماه 1312 را روز برانگیختگی خود می دانست، همچنان که اول دی ماه هر سال را نیز روز جشن کتاب سوزان اعلام کرده بود. به هر حال، کسروی که محصول دین ستیزی های دوره مشروطه و دوره رضاخان بود به طور علنی اظهار می کرد که پیامبر است و باید پاکدینی به جای اسلام بنشیند( پیرامون اسلام، نوشته کسروی، ص94)
اندیشههای انحرافی ضدشیعی کسروی، از زمان طرح با عکسالعملهایی در سراسر ایران مواجه شد. مرحوم استاد غلامرضا سعیدی خراسانی از جمله کسانی است که با کسروی ارتباطاتی داشته است. حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی به نقل از ایشان مینویسد:
حاجیعلی رزم آرا در سال 1280شمسی در شب عید قربان در محلهی «سرچمشه»ی تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاجی» را به نام او افزودند.رزمآرا تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهی فرانسوی «آلیانس» به پایان رساند و سپس در 17 سالگی وارد مدرسهی نظام شد. او پس از خاتمهی تحصیل در مدرسهی نظام به نیروی قزاق پیوست و در عملیات سرکوب نهضت جنگل با «رضاخان سردارسپه» آشنا شد.رضاخان به زیرکی و استعداد این افسر جوان پی برد و او را جزو نخستین افسران اعزامی به خارج، به فرانسه فرستاد.
سپهبد حاج علی رزم آرا |
رزمآرا تحصیلات خود را در دانشکدهی نظامی «سن سیر» به پایان رساند و در بازگشت به ایران در سال 1308ه.ش. با درجهی سرهنگ دومی وارد خدمت ارتش شد.درخشانترین اقدام رزمآرا در ارتش، تأسیس ادارهی جغرافیایی برای تهیهی نقشههای دقیق از سراسر ایران در سال 1316ه.ش. بود که به خاطر موفقیت در این کار، به درجهی سرتیپی رسید و در رأس این اداره قرار گرفت. رزمآرا در 1322ه.ش. به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. در آن هنگام، اکثریت قریب به اتفاق امرای ارتش، ارشدتر از او بودند و تنها با حربهی فروتنی توانست چند ماهی در آن سمت باقی بماند. رزمآرا بعد از ملاقات با وابستگان نظامی کشورهای متفق، ضمن انتقاد از رویهی آنها از ریاست ستاد ارتش استعفا داد و بدین طریق عدهای را بر طرفداران خود افزود. پس از استعفا، فرماندهی دانشکدهی افسری شد.
افزون بر آن مسؤلیت دفتر نظامی شاه هم به او واگذار گردید. در فروردین 1323ه.ش. رزمآرا درجهی سرلشکری را پس از 5 سال توقف در درجهی سرتیپی دریافت کرد و مجدد به ریاست ستاد ارتش منصوب گردیددر فروردین 1327ه.ش. شاه برای جلب رضایت رزمآرا و دلگرم ساختنش، به او درجهی سپهبدی داد. در آن تاریخ ارتش ایران سه سپهبد بیشتر نداشت و رزمآرا چهارمین نفری بود که به این مقام نایل آمد.از سال 1328ه.ش. رزمآرا به صورت جدی در مقام احراز نخست وزیری برآمد. در انتخابات دورهی شانزدهم دخالت تام داشت. تهران تنها منطقهای بود که نتوانست در انتخابات آن جا مداخله کند، زیرا سرلشکر «زاهدی» رقیب دیرین او در سمت ریاست شهربانی اجازهی مداخله به او را نداد و غالب کرسیهای تهران به دست جبههی ملی افتاد.در انتخابات مجلس سنا، تا حدی دخیل بود، به خصوص در انتخاب سناتورهای انتصابی که در صلاحیت شاه بود، عدهای از امرای ارتش را وارد کرد و در 5 تیر ماه 1329ه.ش. به دربار احضار شد و فرمان نخست وزیری خود را دریافت کرد.
دلایل اعدام انقلابی رزم آرا
1. رزم آرا و وابستگی به انگلستان
نخست در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثهی تجاوز روس و انگلیس به ایران، رزمآرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.
دوم، آمریکایی دانستن جبههی ملی توسط رزمآرا نشانگر علاقهی وی به انگلستان بود. بدین صورت که رزمآرا با آگاهی از علاقهی نواب صفوی به اجرای احکام اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و همچنین با هدف ایجاد تفرقه و سرکوب جبههی ملی، قاصدی به نزد نوابصفوی فرستاد و گفت: «اگر به من امکان بدهند، احکام اسلام را اجرا میکنم».
سوم، براساس اسناد و مدارک موجود بین شرکت نفت انگلیس و رزمآرا، مذاکرههای پنهانی صورت گرفته بود که در این مذاکرهها راهکارها و توصیههایی به رزمآرا ارایه شده بود که در مقابل مجلس و اقلیت جبههی ملی، به آن توصیهها استناد شود و در چارچوب همین مذاکرهها و توافقات رزمآرا، علاقهای به ملی شدن نفت نشان نمیداد تا مبارزههای مردم عقیم بماند
چهارم، رزمآرا در این مذاکرههای پنهانی که به صورت خیلی محرمانه با نمایندهی اعزامی شرکت نفت انگلیس وارد مذاکره شده بود، از او خواست که شرکت نفت فوراً پیشنهاد خود را در رابطه با معاملههای نفتی به دولت ایران بدهد و در نتیجهی این گفتوگوها تقسیم درآمد نفت طبق اصل تصنیف (پنجاه ـ پنجاه) مورد موافقت هر دو طرف ایرانی و انگلیسی قرار گرفت؛ رزمآرا اصرار داشت این توافق تا تصمیم نهایی پنهان بماند. نواب صفوی نیز پس از اطلاع یافتن از مذاکرههای پنهانی رزمآرا با نمایندهی شرکت نفت انگلیس، در جلسهای که بعضی از اعضای نهضت ملی نیز در آن حضور داشتند، گفت: «رزمآرا عامل انگلستان است. باید او را از بین ببریم.»
ولادت باسعادت آن حضرت در مدینه طیبه در سنه دویست و سى و دوم هجرى در مـاه هشتم ربـیـع الثـانى بوده و شهادت آن بزرگوار هشتم ربیع الاول سال 260 از هجرت به دست معتمد عباسی اتفاق افتاده است. بنابراین عمر آن بزرگوار بیست و هشت سال، و مدت امامت وی شش سال بود. اسـم شریف آن حضرت حسن و کنیه اش ابومحمّد و اشهر القابش زکى و عسکرى است و به آن حـضـرت و هـمـچـنـیـن بـه پـدر و جـدش عـلیهما السلام ( ابن الرضا ) مى گفتند و نـقش خاتمش : ( سُبْحانَ مَنْ لْهُ مَقالِیدُ السَّمواتِ وَ الارْض ) و به قولى ( اَنَا للّهِ شَهیدٌ ) بوده و تسبیحش در روز شانزدهم و هفدهم ماه است .
و این است تسبیح آن حضرت :( سُبْحانَ مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ دانٍ وَ فى دُنُوِّهِ عالٍ وَ فى اِشْراقِهِ مُنیرٌ وِ فى سُلْطانِهِ قَوِىُّ سُبْحانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ ) .
والده مـاجـده آن حـضـرت نـامـش ( حـدیـث ) و بـه قـولى ( سـلیل ) بوده و او را ( جده ) مى گفتند و در نهایت صلاح و ورع و تقوى بوده است . امام عسکری ـ علیه السلام ـ در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:
1 - المعتزّ بالله (252 - 255) 2 - المهتدی الله (255 - 256) 3 - المعتمد بالله (256 - 279)
خلفای عباسی که روز نخست به نام طرفداری از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، آنچه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان ستمگری و خود کامگی را آغاز کردند.فشار و اختناق والیان جور روز به روز سختتر میشد. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بودند هر هفته، روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شوند.
استفاده از آگاهی غیبی برای اثبات امامت
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبی و اقدامات خارق العاده امام عسکری-علیه السلام-، «قطب راوندی » در کتاب «خرائج » جمعا چهل مورد، «سید بحرانی » در «مدینة المعاجز» صد و سی و چهار مورد، «شیخ حر عاملی » در «اثبات الهداة » صد و سی و شش مورد، و «علامه مجلسی » در «بحار-الانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند و این، بخوبی روشنگر فزونی بروز کرامات و گزارشهای غیبی از ناحیه آن حضرت می باشد.
به نظر می رسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی در آن زندگی می کردند;زیرا از وقتی که امام هادی از سر اجبار به سامراء منتقل گردید بشدت تحت مراقبت و کنترل بود، ازینرو امکان معرفی فرزندش «حسن » به عموم شیعیان به عنوان امام بعدی وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدی قرار می داد. به همین جهت کار معرفی امام عسکری-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانی عمر امام هادی-علیه السلام-صورت گرفت، به طوری که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیاری از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکری » آگاهی نداشتند.
امام حسن عسگری (ع) می فرمایند : |
« فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است . ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند پناهگاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند نوریم . ما نگهدار کسانی هستیم که به ما متوسل شوند . هر کس ما را دوست بدارد ، در رتبه بلند با ماست و کسی که پیرو را ما نباشد به سوی آتش خواهد رفت.» |
گویا عامل دیگری نیز در این زمینه بی تاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی » ، برادر حضرت عسکری، در زمان حیات امام هادی بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادی احترام می کردند، ولی حضرت با این پندار مبارزه می کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایی می نمود.
- حمید، مهدی. حمید، مهدی
و حمید پاسخی نگرفت. چشم چرخاند سمت چپ جزیره. سراب را میماند. خبری از بچهها نبود، اما از روبهرو تا دلت میخواست تانکهای عراقی بودند که به حمید نزدیک میشدند. پشت سرش تو جزیره چه غوغایی بود. همه میجنبیدند که زیر آتش جان پناهی پیدا کنند. سپاه سوم عراق توپخانهاش را مامور کرده بود که هر چه گلوله دارند بریزند تو جزیره. از دیروز که این شخمزدنها شروع شد، یک سره آتش ریختند.حمید پشت خاکریز نفس تازه کرد. نشست و رفت تو فکر.
شهید حمید باکری |
- حمید، مهدی، پس چی شد.
- طلاییه قفل شد. خودتی و گردانت.
- که چی بشه؟ که مقاومت کنی که عراقیها وارد جزیره نشن.
ما حتی نمیتونیم تعداد تانکها شونو بشمریم. بیشمارند آقا مهدی، یعنی... .
- حمید، دیگه بسه. این مشکل خودته که حلش کنی. نمیدونم ما کی میرسیم به پل شحیطاط، ولی حتماً میرسیم. پس تا اون موقع مقاومت کن.
حمید دانست مهدی چه میخواهد. فرمانده لشکر عاشورا دیگر تمایلی به ادامه نداشت. به حمید برادرش میگفت که به کام مرگ برود. صدای مهدی گم شده بود تو خشخشهای بیسیم. صدا مجدداً صاف شد. حمید گفت:
- داریم تنها میشیم. من موندم و شیر قرارگاه نصرت.
مهدی از تو قرارگاه با حمید صحبت میکرد. صدای حمید را فرماندهان نیز میشنیدند.
- سالمی داره رجز امام حسین تو کربلا رو میخونه. جاده منتهی به جزیره پر از جسد عراقیهاست. دیگه به اینجا دست رسی ندارن. بهتره پشت سرمونو محکم کنین.
حمید کمی مکث کرد. مهدی رگههایی از نگرانی را در صحبتهای حمید حس میکرد. نگاهش افتاد به فرماندهان نگران از سرنوشت خیبر. طلاییه که قفل شد، امیدشان به مقاومت در پل شحیطاط خلاصه شد تا جزایر مجنون را حفظ کنند. مهدی میدانست چگونه جواب برادر را بدهد.
می گفت : « امام باید فقط فکر کند . ما دست های
امام هستیم و هر فکری کرد ، ما باید عمل کنیم.» می گفت :
« امام فکر های بزرگی دارد و باید دست های خوبی داشته باشد
تا بتواند فکرش را عملی کند.»
- حمید، بنده خدا، مگر به خدا شک داری که نگرانی، بجنگ.
- گلولههامون داره تموم میشه.
حالی دیگر سراغ مهدی آمد و به خشم گفت:
- خاک بپاش تو چشم دشمن.
- من نگران عاقبت عملیاتم، نه خودم.
مقابل حمید تانکهای عراقی که بیشمار نفرات جلودارشان بود، صفآرایی کرده و به پل شحیطاط نزدیکتر شده بودند. حمید باید خیال مهدی را راحت میکرد. باید چیزی میگفت که به دل برادر بنشیند.