جانشین امام جعفر صادق (ع) کیست ؟ اسماعیل ؛ عبد الله أفطح یا موسی کاظم
جریانی با محوریت اسماعیل، بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) تشکیل شد و بسیاری
از شیعیان، گمان می بردند که طبق روال معمول که فرزند بزرگ تر به جای پدر
می نشیند، او نیز جانشین پدرش خواهد شد!بر همین اساس، پرسش هایی نیز از امام صادق (ع) انجام می شد که ایشان به
دلیل شرایط خفقان آن روزگار ؛ پاسخ صریحی ارائه نمی فرمودند، بلکه با اشاره
و کنایه مطالبی را اظهار می داشتند که به یک مورد آن اشاره می نماییم:
|
قول
الصادق علیه السلام : ما بدا لله بداء کما بدا له فی إسماعیل ابنی ،یقول :
ما ظهر لله أمر کما ظهر له فی إسماعیل ابنی إذ اخترمه قبلی لیعلم بذلک أنه
لیس بإمام بعدی .
کلام امام صادق علیه السلام : برای خداوند بدایی صورت
نگرفت مثل آنچه که در اسماعیل فرزندم صورت گرفت .ایشان می فرمایند که از
خداوند امری ظاهر نشد ( از جهت تعجب برانگیز بودن برای مردمان ) همانطور که
در مورد اسماعیل فرزندم صورت گرفت . زیرا وی را قبل از من از دنیا برد تا
همگان بدانند که وی بعد از من امام نیست .(التوحید ، الشیخ الصدوق ، ص 336)
در هنگام دفن اسماعیل تابوت او را پیش از دفن چندین بار به زمین نهادند و هر بار امام صادق (ع) می آمد و پارچه را از روی صورتش بر می داشت و در روی او نگاه می کرد . مقصود امام (ع) از این کار این بود که مرگ او را پیش چشم آنان که گمان جانشینی و امامت او را داشتند قطعی کند و شبهه آنان را درباره زنده بودنش برطرف سازد(درسنامه مهدویت ج1 ص 109 )
جریان دوم؛ گرد محور عبدالله افطح؛ فرزند بعدی امام صادق (ع)؛ که از
اسماعیل کوچک تر و از امام کاظم (ع) بزرگ تر بود، شکل گرفت. ممکن است همان
ذهنیتی که در میان شیعیان وجود داشت مبنی بر این که بعد از رحلت یک امام،
فرزند بزرگ تر او، جانشین پدرش خواهد شد، در شکل گیری این جریان که به
“فطحیه” نامیده می شد، تأثیر گذار بود!
شیعیان روایتی دارند که در آن آمده است :الأمر فی الکبیر ما لم تکن فیه عاهة :امامت در فرزند بزرگ است ، مگر اینکه وی بیماری داشته باشد - که سبب رویگردانی مردم از وی شود -(الکافی ج 1 ص258 ) ، که البته این روایت از جهت رجالی با سند صحیح به دست ما نرسیده است و در آن سهل بن زیاد ابو یحیی الواسطی است که امامی است اما وثاقت وی ثابت نشده است. و تحریف مضمون همین روایت بود که سبب گمراهی عده ای از شیعیان بعد از شهادت امام صادق علیه السلام گردید ؛ زیرا عبد الله أفطح فرزند دیگر امام ، از امام کاظم علیه السلام بزرگتر بود و لذا عده ای با تحریف این روایت قسمت آخر آن را که می گوید امام نباید از جهت جسمی مشکلی داشته باشد ، برداشته و از آن برای اثبات امامت عبد الله افطح استفاده کردند. زیرا سر عبد الله افطح ، حالت طبیعی نداشت و لذا به وی افطح می گفتند ).
اما بعد از طرح پرسش هایی دینی از او که نتوانست از عهدۀ پاسخ گویی آنها برآید و نیز دیدن
|
مجدالدین
ابن اثیر جَزَری (۶۰۶ق): «ابوالحسن علی بن موسی ... معروف به رضا...، مقام و
منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر است. امامت شیعه در زمان علی بن
موسی به ایشان منتهی میشد، فضایل وی قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و
رضوان خود را بر ایشان بفرست.
محمد بن طلحه
شافعی(۶۵۲ق): «سخن در امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی گذشت و ایشان
علی الرضا سومین آنهاست. کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، در مییابد که
علی بن موسی وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است، و حکم میکند
که ایشان سومین علی است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب
ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به
ایشان بسپارد....
عبدالله بن اسعد یافعی شافعی
(۷۶۸ق): «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی
بن موسی الکاظم است . وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر
نظریات ایشان است. وی صاحب مناقب و فضایل است.
ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ق) به نقل از بعضی از اهل علم : «علی بن موسی الرضا
داری والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و
صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است....
عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی (۱۱۷۲ق): «هشتمین امام علی بن موسی
الرضاست که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوی وی قابل شمارش و توصیف
نیست... .
یوسف بن اسماعیل نبهانی (۱۳۵۰ق):
«علی بن موسی از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و
عرفان و کرم و جوانمردی بود. وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و
کرامات زیادی دارد...
شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی: « امام علی بن موسی الرضا (رضی الله
عنه) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود
را به نمایش گذاشته. هیچ فردی علی بن موسی را نمیتواند درک کند. وی والا
مقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیاری دارد ... .
عباس بن علی بن نور الدین مکّی: «فضایل علی بن موسی هیچ حد و حصری نداشته... .
بحث امشب راجع به روایت ثقلین است که نزد پیغمبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلّم» اهمیّت فراوانی دارد و بارها در زمان حیات خود و در هر فرصتی، این روایت را فرمودهاند و روز رحلت خویش نیز به مسجد آمدند و روایت را تکرار فرمودند. حتی در آخرین لحظات حیات نیز قلم و دوات خواستند تا بنویسند، اما نگذاشتند. این روایت را شیعه و سنّی در کتب معتبر خویش نقل کردهاند و نزد همۀ مسلمانان تواتر لفظی و معنوی دارد.
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»[1]من دو چیز گرانبها براى شما مىنهم: کتاب خدا و عترت خود؛ اهل بیتم، و آن دو تا وقتى که در حوض بر من وارد شوند از هم جدا نمىشوند، اگر دست به دامن آن دو شوید هرگز گمراه نخواهید شد.یعنی ای مردم، قرآن و عترت، دو ثقل گرانبها هستند و از هم جدا شدنی نیستند و اگر زمانی جدا شدند، بدانید اسلام واقعی وجود ندارد. اگر جدا شوند، ضلالت است و اگر میخواهید هدایت شوید و سعادت دنیا و آخرت داشته باشید، باید به یک دست شما قرآن و به دست دیگر عترت باشد. در این صورت دین شما کامل و مرضیّ خداوند میشود.
پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلّم»، از قرآن کریم با عبارت «کتاب الله»، به عنوان یکی از دو میراث گران بهای خود نام میبرند. از این فرمایش ایشان فهمیده میشود که آیات نازل شده بر پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلّم»، در زمان حیات آن نبیّ گرامی، به صورت کتاب جمع آوری شده است؛ لذا اینکه مشهور شده قرآن را بعد از رحلت پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلّم» جمع کردهاند، صحیح نیست و با تصریح خود قرآن کریم، مبنی بر کتاب بودنِ قرآن، منافات دارد.
آیات متعدّدی از قرآن شریف، آن را با عبارت «کتاب» یا «قرآن» معرفی میکند.[2] وقتی جبرئیل یک آیه یا چند آیه و یا یک سوره میآورد، از طرف خداوند، جای آن آیات را نیز در قرآن مشخص میکرد. پیغمبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلّم»، شانزده کاتب وحی داشتند که بنا بر نقل سنّی و شیعه قرآن را مینوشتند و به تأیید پیامبر میرساندند. رئیس کتّاب نیز، امیرالمؤمنین علی«علیهالسّلام» بودند.
بنابراین، قرآنی که امروز در دست مسلمانان است، همان قرآن جمع آوری شده در زمان رسول الله است و به جرأت میتوان گفت: حتی یک حرف در آن، کم یا زیاد نشده است.