امام خمینی (ره) از دیدگاه مقام معظم رهبری
درست است که ما منازل امثال آن بزرگوار را نمىتوانیم بفهمیم؛ اما از همین پایین که انسان نگاه مىکند، اوج آن باز بلندپرواز را مىبیند. خدا شاهد است که بعد از هر ماه رمضان، گاهى که خدمت امام مىرسیدم، برایم محسوس بود که در این ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز کرده و از مادّه دورتر شده است. روزبهروز جلوتر مىرفت و خودش را کاملتر مىکرد. انسان مؤمن، این است. «من ساوى یوماه فهو مغبون». اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان کلاه رفته است. مغبون، یعنى فریب خورده، سرکلاهرفته. و کسى که فردایش از امروزش بدتر باشد، «فهو ملعون»؛ یعنى طرد شده است.(فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و جمعی از سپاهیان و اعضای کمیته انقلاب اسلامی ... 29/11/69.)
سیره امام خمینی (ره) در خانه
خوش خُلقی با همسر : همسر، فرزندان و خدمت گزارانی که سالیانی دراز در کنار امام خمینی بودند، همگی به حُسن رفتار امام راحل در محیط خانواده گواهی داده اند. همسر امام در این باره می گوید:
امام خمینی در بیان قدردانی از همسر خویش چنین گفته است: «فداکاری ای که خانم در زندگی کرده اند، هیچ کسی نکرده است. همسر امام در پاسخ به این پرسش که امام چگونه همسری است و در طول سال های زندگی با شما چگونه رفتار کرده است، می گوید:رفتار ایشان با من، بسیار خوب بوده است. من از ایشان، خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشته اند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی کنند. اگر لباس و حتی چای بخواهند، می گویند: ممکن است، بگویی به من فلان لباس را بدهند! حتی گاهی خودشان چای خودشان را می ریزند. امام، محیط زندگی را و احترام به همسر و فرزندان را، بخشی از سلامت و سعادت جامعه آینده می دانند.
دختر
بزرگوار امام (ره) نقل می کردند که: امام با افراد خانواده بسیار گرم و
مهربان بودند و در عین اینکه ما به خاطر جذبه ای که داشتند حساب می بردیم
ولی در همان حال خیلی با پدر، گرم و مهربان و صمیمی بودیم. امام همه
اولادشان را به یک نظر نگاه می کنند و به همه به یک اندازه محبت دارند به
طوری که بعد از این همه سال ما هنوز متوجه نشدیم امام کدام فرزندشان را
بیشتر دوست دارند.
احترام به کودکان
علی بر دوش امام :حاج سید احمد آقا خمینی: بارها شده بود که من وارد اتاق می شدم و امام مرا نمی دیدند.می دیدم که امام به زانو روی زمین نشسته اند و پسرم علی روی دوش شان سوار است. خیلی دلم می خواست از آن صحنه ها فیلم یا عکس بگیرم، اما می دانستم که امام نمی گذارند. صمیمیت و صداقت امام با بچه ها و مادرم خیلی عجیب بود.
عطوفت
با کودکان : آیت اللّه معرفت: من به کربلا مشرف شده بودم که امام تشریف
آوردند... . من دیدم که در بالای سر امام حسین علیه السلام نشستند و مشغول
نماز شدند. رسم مردم بغداد این است که می آیند و شیرینی یا شکلات یا خرما و
از این چیزها، تقسیم می کنند.امام آنجا نشسته بودند.بنده در نزدیکی ایشان
نشسته بودم. بنده زاده هم با من بود که خیلی کوچک بود.آقایی شیرینی آورد و
جلوی من و امام و دیگران گذاشت. امام شیرینی را برداشت و با کمال مهربانی
به بنده زاده داد، زیرا به او شیرینی نداده بودند و ایشان در چنین جایی به
این مسئله توجه کردند.
در یکی از روزهای سال 1308 قمری ( 1267 هـ. ش ) در روستای کوهستان و در خانه علم و تقوا کودکی چشم به جهان گشود. نامش را به نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم "محمد" نهادند تا به برکت نام آن حضرت، منشأ حرکت سازنده و حیات بخش در جامعه آینده گردد.پدرش عالم پارسا و فقیه وارسته آیت الله محمد مهدی کوهستانی از عالمان برجسته و با فضل به شمار می آمدشیخ مهدی با دختر عالم ربانی مرحوم ملا محمد باقر ازدواج کرد که ثمره این پیوند مبارک تنها یادگارش آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی بود.
|
آیت الله کوهستانی پس از اتمام علوم پایه و آموختن ادبیات عرب و مقداری از فقه و اصول جهت ادامه تحصیل عازم حوزه مشهد گردید.آیت الله کوهستانی پس از اقامت طولانی در جوار حضرت رضا علیه السلام جهت تحکیم مبانی اجتهاد و رسیدن به مدارج عالیه علمی، حدود سال 1340 قمری رهسپار حوزه بزرگ و پرآوازه نجف اشرف گردید. ورود ایشان به حوزه نجف زمانی بود که حوزه در اوج شکوفایی علمی و معنوی به سر می برد و استوانه های بزرگ فقاهت و عدالت بر کرسی تدریس تکیه زده بودند
سرانجام آیت الله کوهستانی پس از قریب نه سال اقامت در جوار آن امام همام و بهره گیری از محضر اکابر علم و عمل و دست یابی به مراتب والای علمی و عرفانی و رسیدن به مرتبه عالی اجتهاد آهنگ وطن کرد. یعنی پس از قریب بیست سال تلاش علمی و عملی در سال 1348 قمری به زادگاه خویش بازگشت.
مبارزه با فساد
آیة الله کوهستانی از مفاسد روز افزون اجتماعی و حرکتهایی که سقوط اخلاقی اجتماع را به دنبال داشت، سخت آزرده خاطر میشد. در زمان طاغوت ، در شهر نکا ، شخصی در پی احداث ساختمان برای سینما بر آمد. از آن جا که در آن زمان، سینما لانه فساد بود، آیة الله کوهستانی بانی ساختمان را فراخواند، و با شیوه شایسته اسلامی او را منصرف ساخت و در نتیجه، ساختمانی که به منظور ترویج منکرات آماده میشد، به مسجد تبدیل گردید و آیة الله کوهستانی نخستین نماز جماعت را در آن اقامه فرمود. بانی ساختمان به مناسبت این که چنین توفیقی را به دست آورده بود، نام مسجد را «توفیق» نهاد .
دختر مکرمشان نقل میکند : |
پرسیدم : آقا جان میتوانی با دهانت ذکر بگویی ؟ فرمود : « خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم سرفه ام میگیرد ، اما من دهان شیطان را مشت میزنم و هر طور است ذکر خودم را میگو یم » |
آقا ابطحی مینویسد:
« آیة الله کوهستانی در پرتو ایمان و تقوا ، توانست به ملکه زهد و قناعت دست یابد. وی خود را با محرومان شریک دانست و راه غلبه بر فقر را عملاً نشان داد. او با این که میتوانست وسایل زندگی بهتری برای خود فراهم نماید، در کمال سادگی و بدون آلایش به سر برد. در و دیوار منزل قدیمی، لباسهای کرباس، ظروف گلین و فرش حصیری منزل او بیانگر زهد و تقوای او بود
حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.
|
آیت اله سید علی قاضی طباطبائی |
پس از اقامت در نجف، تحصیلات خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد ممقانی، شیخ فتح الله شریعت و آخوند خراسانی ادامه داد، و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نائل شد. او همچنین نزد آیتالله شیخ محمد بهاری و آیتالله سید احمد کربلایی که هر دو از شاگردان مبرز ملا حسینقلی همدانی بودند به کسب مکارم اخلاقی و علوم عرفانی پرداخت. آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند: « ... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! »
ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. و می گوید: « هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. » . آیت اله قاضی برای ادای نماز مغرب و عشاء به حرم حضرت ابوالفضل میروند.آیت الله نجابت می گوید:« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است ...... آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود»
شاگردان از استاد می گویند ..
استاد
علاّمه طباطبائی میفرمودند: چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرّف
شدم، از نقطۀ نظر قَرابت و خویشاوندی و رَحِمیّت گاهگاهی بمحضر مرحوم
قاضی شرفیاب
میشدم؛
تا یک روز درِ مدرسهای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور میکردند، چون بمن رسیدند دست خود را روی شانۀ من گذاردند و گفتند: «ای فرزند! دنیا میخواهی نماز شب بخوان؛ و آخرت میخواهی نماز شب بخوان!»این سخن آنقدر در من اثر کرد که از آن ببعد تا زمانیکه به ایران مراجعت کردم پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضی روز و شب بسر میبردم؛ و آنی از ادراک فیض ایشان دریغ نمیکردم. و از آن وقتیکه بوطن مألوف بازگشتم، تا وقت رحلت استاد پیوسته روابط ما برقرار بود و مرحوم قاضی طبق روابط استاد و شاگردی دستوراتی میدادند و مکاتبات از طرفین برقرار بود.ایشان میفرمودند: «ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم.»علامه طهرانی می فرماید: « ایشان [یعنی علامه طباطبائی] نام «استاد» را فقط بر او می بردند و هر وقت «استاد» به طور اطلاق می گفتند، مراد مرحوم قاضی بود؛ و گویا در مقابل قاضی تمام اساتید دیگر با وجود آن مقام و عظمت علمی، کوچک جلوه می کردند.
ادامه مطلب ...محمد اسماعیل دولابی در روستای "دولاب" از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیتالله سید محمد شریف شیرازی، آیتالله شاهآبادی، آیتالله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمد جواد انصاری پرداخت.اسماعیل دولابی در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیلکرده در جلسات هفتگی وعظ او بود
حاج محمد اسماعیل دولابی |
هر چه به حرم امیرالمؤمنینعلیه السلام میرفتم خوب نمیشد، تا اینکه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداءعلیه السلام شدم در حالی که توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را که میخواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.به ایران مراجعت کردم... در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمیگشتم جلوی در اتاق پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهای به من دست داد و در حالی که سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.دیدم بالای سر ضریح امام حسینعلیه السلام هستم، به من حالی کردند که آنچه را که میخواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یکدیگر صحبت میکردند و می گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبداللَّهعلیه السلام بود و اشخاصی که به آنجا میآمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند میگریستند.در اثر عنایات حضرت اباعبداللَّه علیه السلام کار به گونهای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیتاللَّه شیخ محمد بافقی و مرحوم آیتاللَّه شاه آبادی بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم با علاقه خودشان به آنجا میآمدند.»
نحوه اشنایی با اساتید
بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند . اولین فرد آیت الله سید محمد شریف شیرازی بود . همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد . وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی آمد و بر او نماز خواند . من هم که دیدم شسخ هم ب عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است ، جذب او شدم ، به گونه ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم . خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد تقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد . من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم . در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم .
مرحوم دولابی (ره) در مورد آیت اله محمدجواد انصاری همدانی (ره) می فرمایند : |
تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر می برد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است |
تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر می برد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است .
شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی از محدثان شیعی پرکار قرن چهاردهم هجری است . وی در سال ۱۲۹۴ ه.ق (۱۲۵۴ ه.ش) در قم متولد شد. در سن بیست و دو سالگی به نجف رفت و شش سال آنجا ماند. پس از آن دوباره به ایران برگشت و تا آخر عمر، یعنی تا شصت و پنج سالگی در قم درس خواند و درس داد. پدرش محمدرضا، کاسبی متدین و آگاه به احکام دین مبین اسلام بود چنانکه مردم برای آگاهی از فروع فقهی و وظایف مذهبی خویش به ایشان رجوع می کردند .
فشار کار زیاد و زندگی در گرمای نجف به همراه محرومیت از تسهیلات زندگی حاج شیخ عباس قمی را در بستر بیماری افکند و کسالت دیگری به نام بیماری استسقا بر ناراحتی های قبلی او افزوده شد.
در اواخر عمرش روزی یکی از علماء به عیادتش می آید و از حالش جویا می شود حاج شیخ عباس می فرماید: چند روز است که نتوانسته ام حدیث بخوانم و بنویسم! و شروع به گریستن می کند و سخت می گرید مرحوم روحانی به فرزندش می گوید: کتاب بیاورید ج 17 بحار می آورند و چند حدیث می خواند و محدث قمی کمی خوشحال می شود». از مغرب شب آخر عمرش حالش غیر عادی بود و پس در پی اسامی ائمه اطهار علیهم السلام را تکرار می کرد مخصوصا به اسم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می رسید بیشتر عرض ادب و اظهار ارادت می کرد و مکررا می گفت: روحی له الفداء . آن شب به علت عدم توانائی نمازها را نشسته خواند. نیمه های شب سه شنبه 22 ذی الحجه سال 1359 ق بود که در سن 65 سالگی دعوت حق را لبیک گفته و به لقاء الله پیوست. مرحوم آیةالله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی بر جنازه مطهرش نماز خواند و بعد از تشییع با عظمتی که توسط بزرگان و مراجع عموم مردم انجام شد در صحن مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام جنب استادش محدث نوری مدفون گردید.
1 - علامه امینی (متوفای 1390 ق). در کتاب گرانقدر الغدیر در رابطه با کتاب «فیض القدیر» می نویسد:... مؤلف از نوابع و بزرگان علم حدیث است و در فن تألیف در عصر حاضر، مقام ارجمندی را احراز نموده و خدمات او در این راه بر احدی پوشیده نیست.
2 - مرحوم مدرس تبریزی در کتاب «ریحانة الادب» می گوید: حاج شیخ عباس بن محمد رضا بن ابی القاسم، از افاضل علمای عصر حاضر ما که عالم، فاضل، کامل، محدث، متتبع ماهر بوده و ...
ادامه مطلب ...
در یکی از روزهای سال 1308 قمری ( 1267 ه.ش ) در روستای کوهستان و در خانه علم و تقوا کودکی چشم به جهان گشود که سیمای ملکوتی اش آینده ای بس درخشان را نوید می داد.نامش را به نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم « محمد » نهادند تا به برکت نام آن حضرت، منشأ حرکت سازنده و حیات بخش در جامعه آینده گردد.
محمد، دست خالی است !
مرحوم آیت الله کوهستانی در این اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالی می دید، از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل شهید هاشمی نژاد و دیگر فضلا که از مشهد به حضورشان می رسیدند، می فرمود: شهید مرتضی مطهری |
شهید مطهری معتقد است که نهی از منکر نباید طوری باشد که مخاطب را با دین و اسلام دشمن سازد و در این مورد جریانی که برای شخص خود اتفاق افتاده را بازگو می کند:
در ایامى که در قم بودیم، تازه این شرکتهاى مسافربرى راه افتاده بود. آمدیم به قصد مشهد سوار شدیم. بعد از مدتى من احساس کردم راننده ی اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتى دارد. نه من او را مى شناختم و نه او مرا مى شناخت. ما یک سابقه ی شخصى نداشتیم.
در ورامین که توقف کرد، وقتى خواستم از او بپرسم که چقدر توقف مى کنید، با یک خشونتى مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم. پیش خودم توجیهى کردم، گفتم لابد این لااقل مسلمان نیست، مادّى است، یهودى است. پیش خودم قطع کردم که چنین چیزى است. یادم هست آن طرف سمنان که رسیدیم، بعدازظهر بود، من وقتى رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را مى شوید.
شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوى تربتى بودند. آنها هم مى خواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تربت) . او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانى مى کرد، آنها را دوست داشت. شب که معمولاً مسافرین مى خوابند، از یکى از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت.
هنگامى که همه خواب بودند، یک وقت من گوش کردم دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را براى آن دانشجو مى گوید. من هم به دقت گوش مى کردم که بشنوم.
اولاً از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم مى آید؛ فقط از آنها که اعیان هستند، در «ارک» هستند خوشم مى آید. گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه ی فامیل من، تنها کسى که راننده است منم. باقى دیگر دکتر هستند، مهندس هستند، تاجر هستند، افسر هستند. بدبختِ فامیل منم.
گفت: علتش چیست؟
گفت: من سرگذشتى دارم. پدر من آدم مسلمان و بسیار متدینى بود. من بچه بودم، مرا به دبستان فرستاد. پیشنماز محلّه از این مطلب خبردار شد، آمد پیش پدرم گفت: تو بچه ات را به مدرسه فرستاده اى؟!
گفت: بله.
گفت: اى واى! مگر نمى دانى که اگر بچه ات به مدرسه برود لامذهب مى شود؟
پدر من هم از بس آدم عوامى بود، این حرف را باور کرد. من هم که بچه بودم. پدرم دیگر نگذاشت دنبال درس بروم. مرا دنبال کارهاى دیگر فرستاد. یک روز بعد از اینکه زن و بچه پیدا کردم فهمیدم که اصلاً من سواد ندارم.
معمّا براى من حل شد که این آدم، بیچاره خودش مسلمان است ولى خودش را بدبختِ صنفِ من مى داند، مى گوید: این عمامه به سرها هستند که ما را بدبخت کردند.
این یک جور نهى از منکر است، یعنى رماندن، بدبخت کردن مردم و دشمن ساختن مردم با دین و روحانیت. بعد من پیش خود گفتم: خدا پدرش را بیامرزد که فقط با آخوندها دشمن است، با اسلام دشمن نشد؛ باز نمازش را مى خواند، روزه اش را مى گیرد، به زیارت امام رضا مى رود.
منبع : http://abna.ir/
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج17، صفحه 252
ابعاد زیبایی که با روح و جان یک عالم برجسته عجین شده و شخصیت او را به مجسمه ای از اخلاق و عرفان تبدیل میکند. این انسانهای فرهیخته و بزرگ، پس از سالها ریاضت و مبارزه با نفس و مجاهدتهای علمی، به انبوهی از معارف الهی تبدیل میشوند که گاهی یک سخن از بیاناتشان، کلیدی است که مشکل گشای بسیاری از سوالات و ابهامات میشود.در این نوشتار کوتاه چند حکایت خواندنی از علامه خدمت شما کاربر عزیز ارائه میشود که هر کدام به نوبه خود، چکیده و عصاره سالها علم و معرفت و سلوک و معنویت این شخصیت برجسته است.
اذن استاد در ذکر
مرحوم علامه طهرانى (قدس سره ) از علامه طباطبایى (قدس سره ) نقل مى فرمودند: ذکر و ورد عبارت است از اذکار و اوراد لسانیه و کیفیت و کمیت آن منوط به نظر استاد است چه حکم دوائى را ماند که بعضى را نافع و بعضى دیگر را مضر است و گاه اتفاق مى افتد که سالک به دو ذکر مشغول مى شود که یکى او را به کثرت توجه مى دهد و دیگرى به وحدت و در صورت اجتماع نتیجه هر دو خنثى مى گردد و نتیجه اى عائد نمى شود.البته اذن استاد، شرط در اورادى است که اذن عام در آن داده نشده است اما آنچه اذن عام داده شده اشتغال به آن مانعى ندارد.
|
حضور قلب در نماز
در
لحظات آخر عمر شریف علامه طباطبایى (قدس سره ) یکى از شاگردان خصوصى علامه
مى گوید از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته
باشم ؟براى شنیدن بیانات استاد، گوشم را نزدیک دهانش بردم ، چند بار فرمود:توجه ، مراقبه ، توجه ، مراقبه به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن
آخرین سفارش علامه طباطبایى (ره )
علامه
طباطبایى اهل مراقبه بود، یک وقت خدمت آن بزرگوار رسیدیم که دستور العملى
به ما بدهد فرمود: مراقبه و محاسبه این حالت را، شخص سالک باید از ابتداى
سیر و سلوک تا انتهاء ملتزم باشد.فرمود آخر شب ، قبل از خواب اعمالى را که
در روز انجام داده اید بررسى کنید.هر یک از اعمالتان که خوب بود خدا را
براى آن حمد و سپاس گویید و توفیق انجام بهتر آن را در روز بعد از خداوند
مسالت کنید.اگر خداى ناکرده تقصیر و یا خطایى مرتکب شده بودید، فورا توبه
کنید و تصمیم بگیرید که دیگر آن را انجام ندهید. اگر دیدید خلاف هاى شما
متعدد است تصمیم بگیرید فردا آن را کم کنید.
خلاصه فرمود: مراقبه و محاسبه باید همیشه باشد.حتى در این اواخر که نمى توانست درست حرف بزند یکى از رفقاء از ایشان خواسته بود توصیه هایى بفرمایید باز فرمود: مراقبه ، محاسبه .
دین دارى بالاترین ریاضت
حضرت استاد حسن زاده آملى مى فرمودند که : مرحوم علامه طباطبایى (قدس سره ) مى فرمودند: (( بزرگترین ریاضت دین دارى است )) .
صفاى باطن و رویاى صالحه
شبى در قم در معیت حضرت استاد علامه آقا سید محمد حسین طباطبایى روحى فداه ، به سوى منزل آن جناب که بیت المعمور این کمترین بوده است مى رفتیم ، در اثناى راه به من فرمود: قبل از آن که به توجه بنشینى ، سوره متبرکه (( و الضحى و الم نشرح )) را بخوان که براى انتقال ، و صفاى باطن ، و رویاى صالحه در حال توجه بسیار مفید است
منبع : http://www.tebyan.net